تنهایی

نه، من خانه ای ندارم، حرفی نمانده است. دیوار و سقف خانه من، همین هاست که مینویسم. همین طرز نوشتن، از راست به چپ...

تنهایی

نه، من خانه ای ندارم، حرفی نمانده است. دیوار و سقف خانه من، همین هاست که مینویسم. همین طرز نوشتن، از راست به چپ...

تنهایی شاید یه راهه،
           راهیه تا بینهایت...
قصه همیشه تکرار،
                 هجرت و هجرت و هجرت...
          اما تو این راه که همراه
                          جز هجوم خار و خس نیست 


کسی شاید باشه شاید
          کسی که دستهاش قفس نیست...

مرگ ارگ


ارگ بم

دیواره های فرو ریخته ارگ بم
ضجه های مادر بالای جسد فرزنداش
مجروحین توی بیمارستانها
بچه ای که شب تو خیابون میخوابه اما میخنده،لااقل خوشحاله از اینکه همه خانوادش دور و برشن
اینها همه تصاویر تلویزیون تو این دو روزه.فاجعه عمیقتر از این حرفهاست شش و سه دهم ریشتر.زمانش هم زیاد بوده.یه نگاه به عقربه های ساعتتون بندازین و دوازده تا شانزده ثانیه صبر کنین.اگر شدت لرزش رو تو این زمان تصور کنین میفهمین که هرچی باشه و نباشه خاک میشه،پودر میشه.
یکی از بیست هزار کشته و سی هزار مجروح حرف میزنه اما همش تکذیب میشه.چیزی که هست تا حالا پنج هزار و پانصد نفر دفن شدن.
همه بسیج شدن.مردم-که شاید همین سادگی و صفاشون به این روز در اوردشون- تو همه میدونا جمعند.خودشون گروه گروه جنس میفرستن کرمان.ازدحام تو مراکز اهدا خون انقدر زیاده که جوابگوی همه نیستن.با چشمای گریان اما دستای گشاده زیر این برف و تو این سرما عرق میریزن.
از صبح خونه بودم.از پنجره اطاقم هلیکوپتر ها رو میدیدم که دو تا دو تا مجروحها رو از مهر اباد به بیمارستان میلاد منتقل میکردن.
امروز روی تابلوی دانشکده معماری سوره عکس ارگ بم رو انداخته بودند و زیرش نوشته بودند "یادش بخیر".
حرفهای رئیس جمهور تو اخبار ساعت نه خیلی جالب بود.میگفت اگر من الان اونجا نیستم در عوض معاون اول و سه وزیرم اونجان.اگر تو غیرت داشتی خودت با کل هیئت دولت از همون روز اول باید اونجا میبودین.ما نفهمیدیم رئیس جمهور انتخاب کردیم یا شاعر درباری.الان چه وقت حرف زدن از خشونت و این چرت و پرتاست؟
از سوئیس یک گروه پانزده نفره با سگهای زنده یاب وارد بم شدن و مشغول جستجو هستن.عربستان هم کریدور هواییش رو برای عبور کمکهای انسان دوستانه به ایران باز گذاشته.چه فایده؟چی جای عزیزای از دست رفته و یا اموال مردم رو میگیره.حتی اونایی که هیچ کدوم از اعضای خانوادشون رو از دست ندادن دیشب رو تو سرمای منهای نه درجه صبح کردن...
پرویز پرستویی خوب حرفی زد.گفت:دیگه زمان شعار دادن و از احساساتمون گفتن راجع به این حادثه نیست،دوست دارم برم اونجا لخت بشم و کمک کنم،دوست دارم اگر قراره جسدی از زیر اوار خارج بشه من درش بیارم...
به قول بهار نمیخواد انقدر به هم کریسمس رو تبریک بگیم.یکم هم به ملیت خودمون فکر کنیم...

دیگه مثل یازده سپتامبر یاهو صفحش رو سیاه نکرده!! اما همین هم غنیمته...

تو به خیر ما به سلامت
      عاشقی به ما نیومد...
بانوی عزیز عشقم
      بدتر از همه در اومد...

                           اشتباه بود،اشتباه بود...
 
     دل به تو بستن گناه بود...