تنهایی

نه، من خانه ای ندارم، حرفی نمانده است. دیوار و سقف خانه من، همین هاست که مینویسم. همین طرز نوشتن، از راست به چپ...

تنهایی

نه، من خانه ای ندارم، حرفی نمانده است. دیوار و سقف خانه من، همین هاست که مینویسم. همین طرز نوشتن، از راست به چپ...

اولا تا دارین اینجارو میخونین یه سری به اینجا بزنین تا جیگرتون حال بیاد:))))))
دوما (چی میخواستم بگم؟!؟!؟) امسال ملت همیشه در صحنه ولنتاین رو پرشورتر از گذشته برگزار کردند و بار دیگه ثابت کردن که هنوز به سرنوشتشون علاقه مندند...
سوما ملت اگر بعد از عمری عاشق شدین یا یکی عاشقتون شده نمیخواد انقدر جار بزنین یا کار رو به بلاگ بکشونین.نه کار شاغیه(اگر درست نوشته باشم!!) نه کار جدید.پس سعی کنین حفظش کنین و فکر نکنین که برای بقیه یا یه شخص خاص مهمه....
چهارما این رو باید تو اون یکی بلاگ مینوشتم ولی گفتم اینجا هم بد نیست.ببین عزیزم من اون بلاگ رو برای این نوشتم که خودم باشم و مثل تو اصلا خیال ندارم که توش تظاهر کنم یه خودم رو جور دیگه ای نشون بدم.پس نیازی به دروغ نیست.اگر هم باشه سننه به شما(بازم اگر درست نوشته باشم!!)پس برو دنبال کار خودت و (( خودتی)) واز این حرفها برام ننویس که خیلی قدیمی شده.بذار بعضی چیزا همونجوری بمونه.بعدشم تو بهتره بری عکسهای رو  که سر کلاس از نماهای مختلف ازت میگیرن- و تو هم همچین بدت نمیاد و دفعه بعد باز هم سر همون کلاس و همونجا و البته پرشورتر از قبل حاضر میشی-  از اینور اونور جمع کنی...اره فدات اینجوری بهتره چون ممکنه یه وقت حیا و متانتت که زبانزد خاص و عام هست لکه دار بشه....
پنجما کنسرت از فردا شروع میشه توروخدا دعا کنین که سوتی ندم بخصوص که قراره یه اهنگ از الویس رو با یکی دیگه(به زبون اصلی) بخونم....

اشک من پیرهنت رو تر کرده
                          همه جا عطر تو پیچیده ولی....
        دل دیگه غربت رو باور کرده

ااااااه کلی وقت بود در اینجارو گل گرفته بودن یه مشت هم کاه روش...
چه خبر بود این مدت؟ من که هیچی..۲ تا تصادف...کلی امتحان مسخره و نتایج مسخره تر...از این به بعدش هم زیاد خبری نیست:یه تولد...چند بار اسکی...اخر بهمن هم ۳ روز کنسرت که از همین حالا باید بشینم(بدترین کار!!) و تمرین کنم...
راستی بهار هنوز به اون تنوع نرسیدم...هنوز نمیدونم چی میخوام تو هم که جامعه شناس و کلا مخی!!چیزی بهم نگفتی. اشکال نداره..یه کاریش میکنم.باز تو ارزوی تازت رو گیر اوردی اما من چی؟
دلم یه تیکه جنگل میخواد که بره برسه به دریا و یه کلبه دنج که ۷ـ۸ تایی بریم اونجا حالش رو ببریم...اما به قول تو  اخر تعطیلات میمونیم همینجا...
 فکر کن...اخر خندست که من به علیداد بگم امسال ولنتاین خونه باش بهت زنگ میزنم:)))
اما بهر حال چیزی که مهمه اینه که چیزی مهم نیست!!(نخندین بهش فکر کنین)
اگه یه روز بگم از این حکایت
   که به تو کردم عادت
         دلم پیش دلت مونده تو زندون رفاقت
                                                     ...رفاقت!!
--------------------------------------------------------------------------
p.s:برای اشنایی بیشتر با اقای مهاجرانی یه سری به اینجا بزنید!!