منگر به هر گدایی که تو خاص از آن مایی
مفروش خویش ارزان که تو بس گرانبهایی
به صف اندر آی تنها که سفندیار وقتی
در خیبر است برکن که علی مرتضی ای
صنما تو همچو شیری من اسیر تو چو اهو
به جهان که دید صیدی که بترسد از رهایی
همگی وبالم از تو به خدا بنالم از تو
ز همه جدام کردی
ز خودم مده جدایی