تنهایی

نه، من خانه ای ندارم، حرفی نمانده است. دیوار و سقف خانه من، همین هاست که مینویسم. همین طرز نوشتن، از راست به چپ...

تنهایی

نه، من خانه ای ندارم، حرفی نمانده است. دیوار و سقف خانه من، همین هاست که مینویسم. همین طرز نوشتن، از راست به چپ...

مردان بی ادعا...



یاران چه غریبانه
     رفتند از این خانه
            هم سوخته شمع ما
                    هم سوخته پروانه....

بشکسته صبوحامان
     خون است به دلهامان
            فریاد و فغان دارد 
                    دردی کش میخانه...

هرسو نظر اندازی
     صد خاطره میسازی
            زانها که سفر کردند
                    دلشاد از این خانه...
 
تا سر به بدن باشد
     این جامه کفن باشد
            فریاد اباذرها
                   ره بسته به بیگانه...


ای وای که یارانم
      گلهای بهارانم
             رفتند از این خانه،رفتند غریبانه...

خیلی زوده برای فراموشی...





از روزی که تو رفتی،پریده رنگ شادی
                                        انگار خورشید میتابه،مثل یه روز عادی
چطور هنوز پرنده،داره هوای پرواز؟
                                        چطور هنوز قناری،سر میده بانگ آواز؟    
 مگر خبر ندارند،تو رفتی از کنارم؟
                                        چرا بهت نگفتند،بی تو چه حالی دارم؟
به چشم خسته من،آسمون از سنگ شده
                                        لعنت به این تنهایی،دلم برات تنگ شده.....
 



کاری نکنید که کبوتر توی قفس برای آزادی انقدر خودش رو به در و دیوار قفس بکوبه که دیگه حتی خودتون هم از بودنش لذت نبرید....
افراط و تفریط.زندگی ما ایرانیها خلاصه شده تو این دو تا کلمه.یا یه چیز رو اونقدر ول میکنیم که دیگه مجبور میشیم قیدش رو بزنیم یا اونقدر نگهش میداریم و محدودش میکنیم که مثل یخ تو دستمون آب میشه.به اینها تبعیض رو هم اضافه کنید دیگه تکمیل میشه.حکایت همون دختریه که دوست دختر برادرش رو باید تا ساعت 3 نصفه شب تو خونشون پذیرا باشه،اما خودش که 10 شب میرسه خونه ،مواخذه بشه که تا حالا کجا بودی و چرا دیر کردی؟
همه اینها رو هر روز میبینیم ،یا را حت از کنار اونها رد میشیم یا با پافشاری وضع رو خرابتر میکنیم.آره،از فمنیسم بدم میاد ولی همین چیزها زنهارو به سوی فمنیسم سوق میده.هرکدوم ما وقتی آزادی رو در کنارمون ببینیم ،ولی بیرون قفس،از هر وسیله ای برای بیرون اومدن از اون چاردیواری استفاده میکنیم،حتی اگر اون وسیله نگاه افراطی به مسائل زنان باشه.مردهای ما با فمنیسم مخالفند اما نمیدونن که خودشون با کاراشون اون رو به وجود میارن.فمنیسم یک عکس العمل منطقی به رفتارهای نژادپرستانه ما مردهاست.خیلی از زنها هم هستند که دم نمیزنند و تن به این جور چیزها میدن و هرگونه اعتراض رو،حرمت شکنی میدونن اما اگر من بودم،همون راه اول رو انتخاب میکردم.شاید به گروه اول چیزی نرسه،اما حداقل تفاوتشون با قشر دوم،اینه که حرفشون رو زدند و با افتخار،تن به زندگی تحمیلی ندادند.اما اونهایی که راهی جز ادامه سکوت همیشگیشون ندارند چی؟نمیخوام اصلا به آیندشون فکر کنم....
من منم،من یک زنم،آزادگی پیراهنم
عشوه از پا تا سرم،لیکن ز سنگم،آهنم
من منم،من مادرم،دوستم،رفیقم،همسرم
شیره جانت زمن،چادر مینداز بر سرم
روبهک من شیر زنم،خاموش تو،من روشنم
با سلاح دین دگر،آتش مزن بر خرمنم
بال و پر بگشا،که اندر راه عشق
بال پرواز گر تویی،من شهپرم



دو فیلم،یک نگاه



شبهای روشن
آشکارا نهان کنم تا چند؟
دوستت دارم به بانگ بلند...
بعد از آژانش شیشه ای بهترین فیلم ایرانی ای که دیدم.تک تک دیالوگهاش زندگیه.راجع به آخرش هم نمیدونم،یا استاد نباید زیر قولش میزد و عاشق میشد،یا دختر نباید میرفت،یا...تنها چیزی که مهمه اینه که استاد طعم شیرین عشق رو چشید و از اون مهمتر که تونست به زبون بیارش...

Closer
یک فیلم فیگوراتیو،که غم آدمهارو نشون میداد و مشکلاتی که با خودشون دارند رو،به خصوص اینکه تو دنیای جدید نمیشه جایی بخوابی و زیرت آب نره،اگه زیرت آب رفت بلند شو خودت و زیرت رو خشک کن!!




چیزهای قشنگی که به درخت کریسمس آویزان میکنند اون رو خوشگل میکنه،اما اگر تعداد همین چیزهای قشنگ زیاد بشه سنگینش میکنه و درخت رو برمیگردونه...