تنهایی

نه، من خانه ای ندارم، حرفی نمانده است. دیوار و سقف خانه من، همین هاست که مینویسم. همین طرز نوشتن، از راست به چپ...

تنهایی

نه، من خانه ای ندارم، حرفی نمانده است. دیوار و سقف خانه من، همین هاست که مینویسم. همین طرز نوشتن، از راست به چپ...





وقتی تو گریه میکنی شک میکنم به بودنم


                                                   پر میشم از خالی شدن گم میشه چیزی از تنم
نظرات 6 + ارسال نظر
سارا سه‌شنبه 13 بهمن‌ماه سال 1383 ساعت 08:35 ق.ظ http://www.sara8.com

کسی نجوا می کرد کو ؟
چه آشوبی است امشب در بعد های نا محسوس زمان ...
نه خواندن نه ماندن هیچ کدام؛
از هراس رفتن با شتاب می گریزم
انگار از ازل سرشته بودند آنچه نباید را
از اینجا که من ملموس ترین سایه ها را حس کردم،
فاصله ای تا چشمان آبی خدا نیست .

[ بدون نام ] سه‌شنبه 13 بهمن‌ماه سال 1383 ساعت 06:42 ب.ظ

شعر
در نگاهت گم می شود
وقتی که می گر یی
اشکهایت را نمی خواهم
تنها
غزل بگو ...!

نیلوفر سه‌شنبه 13 بهمن‌ماه سال 1383 ساعت 09:49 ب.ظ http://http://jensiyat-e-gomshodeh.blogsky.com/

بازم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

مانی ب پنج‌شنبه 15 بهمن‌ماه سال 1383 ساعت 04:04 ب.ظ http://poshtebaam.persianblog.com/

سلام. این حرفت رو که برای وبلاگ «من و تنهایی» نوشته بودی خوب میفهمم.
میتونی عین شادی غمگین باشی و عین غم شاد...ولی یه جای کار اشکال داره...شاید تنها دل ما دل نیست!!

حرفهای سارا، با اینکه دلش میخواهد حرفهای تنهایی باشه، حرفهای مردم پسنده. غمهای شاد و شادیهای غمگین جایزه خدا به آدمهای تنهاست. خوش بحال آنها.

مردیخی پنج‌شنبه 15 بهمن‌ماه سال 1383 ساعت 11:00 ب.ظ http://girl.blogsky.com

زندگی دین بزرگیست که بر گردن ماست

مینا یکشنبه 18 بهمن‌ماه سال 1383 ساعت 11:39 ق.ظ

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد