تنهایی

نه، من خانه ای ندارم، حرفی نمانده است. دیوار و سقف خانه من، همین هاست که مینویسم. همین طرز نوشتن، از راست به چپ...

تنهایی

نه، من خانه ای ندارم، حرفی نمانده است. دیوار و سقف خانه من، همین هاست که مینویسم. همین طرز نوشتن، از راست به چپ...



وقتی بازو به بازوم میدی به اوج میرم،وقتی از شناخت حرف میزنی به فرود کشیده میشم.وقتی گرمای اغوشت رو احساس میکنم به پرواز در میام،وقتی از این همه صبر حرف میزنی بالهام میشکنه.نه من یه موجد تو در تو هستم که شناختم نیاز به سالها داشته باشه ،نه تو اونقدر ساده که بخوای گول بخوری.
من همون رقاص زبردستم که به همه سازی رقصیدم و تو همون نوازنده چیره دست که فکر میکنه هر سازی ارزش نواختنش رو داره.پس چه بهتر که با یه همچین رقاصی،نوازنده ای باشی که تو ریتم بزنه...

ببین شیرین از این زمین بیزاره
                                                      تن فرهاد سنگ مزار نداره

آخه گوش کن ستاره آی ستاره
                                                       دل عاشق خریداری نداره...






نظرات 2 + ارسال نظر
[ بدون نام ] شنبه 24 بهمن‌ماه سال 1383 ساعت 10:40 ب.ظ

نوازنده چیره دست داستان فکر ميکنه که هر سازی ارزش نواختن داره ـ دوست داره بنوازه و برقصونه ـ ولی نه برای هر رقاصی !! رقاص نازنينشو پيدا کرده ـ سازش کنارشه ـ عشق نواختن هم تو وجودش ...

سارا شنبه 24 بهمن‌ماه سال 1383 ساعت 11:36 ب.ظ http://www.sara8.com

کاش ستاره گوش می کرد.... شاید هم گوش می کنه.. و ما بی خبریم..

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد