تنهایی

نه، من خانه ای ندارم، حرفی نمانده است. دیوار و سقف خانه من، همین هاست که مینویسم. همین طرز نوشتن، از راست به چپ...

تنهایی

نه، من خانه ای ندارم، حرفی نمانده است. دیوار و سقف خانه من، همین هاست که مینویسم. همین طرز نوشتن، از راست به چپ...

If a kiss is the language of love,then we have lot to talk about

 

معنی و معنا به نظر من چیز بیهوده ایه. اصولا همه مشکلات بشر از جستجو و کنکاش در همین معانی سرچشمه میگیره. به این لغات نگاه کنید:

ثروت، دوست، عشق، وفا، قلب، اطمینان، تکیه گاه، دروغ، راست، غم، شادی، تحصیلات، حیات، بقا، ارتباط، تماس، سکس، انزوا، قدرت، جمع، تنهایی، گذشته، حال، آینده، هدف، قسمت، تفریح و....

حالا قبول دارین که همه بدبختیهای ما در این کلمات نهفته شده؟همه جون کندنها، خیانتها، زحمت کشیدنها و... برای همین چیزهاست.حالا نباید به این چیزها اهمیت داد؟ یا باید اهمیت داد و ازشون وسیله ساخت؟ یا...
من که ترجیح میدم اصلا راجع بهشون حرف نزنم.اصولا یکی از شرایط مدینه فاضله ذهن من اینه که برای انتقال مفاهیم و منظورها احتیاج به صحبت و ابزار اون نباشه. یه روزی، یه بابایی، به زبان انگلیسی در مدح سکوت شعری سروده که بخشی از مفهوم اون این رو میرسونه که، برای حرف زدن احتیاج به صحبت و برای شنیدن احتیاج به گوش کردن نیست.
یکی از این معانی که تو فرهنگ ما دستخوش تغییر که چه عرض کنم، دچار انقلاب شده، عشق و مقدمات عاشق شدن و ابزار ابراز اونه.دخترها از میزان دارایی طرف مقابل و پسرها از میزان برآمدگی سینه های دختر!!! میفهمند که عاشق شدند، کسی کاری به گره خوردن نگاهها نداره.همه بار اول یا نهایتا بار دوم عاشق میشند و چیزی به نام گذشت زمان و شناخت بیشر وجود نداره. برای ابراز عشق هم، عناصر ذکور دست به دامن قلم و کاغذ میشن و اناث هم طریق عشوه و ناز رو در پیش میگیرن، در صورتی که راههای خیلی قشنگتری هست (البته قبول دارم که خیلی از این راههای قشنگ، تو فرهنگ ما جایی ندارن).

اینجور عناصر حیاتی زندگی، در گذر دنیای ماشینی و امپراطوری سنگها( لقبی که من به آدمها و اساس روابطشون داده ام )،  هر روز هرچه بشتر به کنار زده میشن و گرد کهنگی روی اونهارو میپوشونه. رسیدن به کنه این عناصر و دریافت معانی واقعی اونها، احتمالا مستلزم همون مدینه فاضله است اما...

به قول سهراب:

   من خلاف جهت آب شنا کردن را
                  مثل یک معجزه باور دارم      
 
       آخرین دانه ی کبریتم را
                  میکشم در این باد
                           هر چه بادا باد ...


پ.ن 1: میخوام بخاطر به وجود آوردن یک روز قشنگ برام، ازت تشکر کنم و اینکه تو از دوست دخترت دوست داشتنی تری و همینطور اون از تو...!!
پ.ن 2: برای ما که اصالتا" و تیپا" !!! ایتالیایی هستیم، دیدن بردهای شیرین مردان آتزوری، بعد از حذف ایران، مرهمیست برای دردهامان...
پ.ن 3: همیشه باید به طرف مقابل آب نشون بدی تا میزان شناگر بودنش رو بسنجی، اگرچه این روزها همه حتی تو استخر خالی هم زیرابی میرن!!!

 

نظرات 8 + ارسال نظر
[ بدون نام ] چهارشنبه 14 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 09:14 ب.ظ

هر کسی قدر خودش می تونه همه این کلمه های تو رو بفهمه - حس کنه - اهمیت بده !
گفتم من به عاشق شدن با نگاه اول و دوم و .. اعتقاد ندارم ؟؟؟
پ.ن ۲‌ برای ما هم که اصلالتا و تیپا و ذاتا !!!!! ایتالیایی هستیم - دیدن بازی قشنگ و قوی و بدون حرف آتزوری ها - انرژی بخش و شنگول کنندست.

سارا چهارشنبه 14 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 10:33 ب.ظ http://www.adomide.com

میدونی چی بابک مشکل اینجاست که آدمها از سکوت فرار میکنند.. در صورتی همه زندگی آدم توی همین سکوت خلاصه شده.. سکوتی که ما رو به آرامش میرسونه.. پ ن ۳ رو موافقم...!!

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 15 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 09:33 ب.ظ

تو که این حرفارو می گی چقدر به این حرفا اعتقاد داری؟
خودت جزو کدوم دستشونی؟؟ ابزار ابراز عشقت چیه؟ برآمدگی سینه دخترا؟؟؟؟؟ من بعید میدونم دیگه کسی تو کشور ما ابزار دیگه ای داشته باشه ...

ملقب به عسل یکشنبه 18 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 06:28 ب.ظ http://30in.persianblog.com

سلام .
خب من ترجیح میدم راجع به هیچ کدوم از اون کلمه های بالا حرف نزنم . . . بهم فشار میاد !!!!

خیلی خوشحالم که روز خوبی داشتی D-: کجا رفته بودی حالا ؟!!!!

این جمله : تو از دوست دخترت دوست داشتنی تری و همینطور اون از تو...
آخر ِ سیاست مداری شما است !!!!!!!!!!

[ بدون نام ] سه‌شنبه 20 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 10:46 ب.ظ

تو چرا عقایده خوب و ارمانیتو که همه بابک را با انها میشناسن را با این جملات پیچیده و نهایتا بی معنی زیره سوال میبری؟؟؟که حسودات بگن ااااخ جون به پوچی رسیده.

خاک تو سرت که جای این که چشماتو باز کنی ببینی در همین نزدیکی اب و عشق در انتظاره گامهای توست ::سرتو کردی توی برف.

هم فحش دادی هم تعریف کردی.من که نفهمیدم جزو حسودا هستی یا...

[ بدون نام ] سه‌شنبه 20 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 11:20 ب.ظ

شاید دیگه گفتن اینکه حرفت اشتباه بود یا نه ؟ فایده نداشته باشه ! اما چون ازم خواستی که جوابتو بدم٫ این کارو می کنم :
آره ! اشتباه بود حرفت ...همه چیز به خاطر یه سری توهمات تموم شد ! اگر تصوراتی که داشتی واقعیت می داشت ٫ در اون صورت حق با تو بود ! اون وقت به قول تو دیگه فایده نداشت اما بازم می گم حرفت اشتباه بود ... اگه به نظر منم فایده نداشت هیچ گونه مقاومتی از من نمی دیدی !!! من خیلی مقاومت کردم اما ...
من نمی دونم چیو ثابت کردم که می گی تو که بعدش خیلی چیزا رو ثابت کردی؟؟!!!

خیلی مبهم حرف میزنی و سر بسته.توضیحی هم ندادی که هیچ ابهامات رو هم بیشتر کردی.منظورت از توهمات چیه؟ تو چه مقاومتی کردی؟؟؟ کارهای بعدی تو که بهتر بود انجام نمیدادی به منزله اثبات خیلی چیزها نبود؟...

[ بدون نام ] چهارشنبه 21 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 01:10 ب.ظ

حسود ان کسی است که واقا دوستت نداره .از حالا به بعد حسوداتو بشناس.....
بابک ۱چیز دیگه: کبریت تو باد کشیدن کار تو نیست کار ادمهای بی هدفه ؟؟!!

پس حسود زیاد داریم!!!

متین جمعه 23 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 12:19 ب.ظ

نمی دونم می تونم هنوز استوار خلاف جهت آب شنا کنم یا نه؟!!؟ اما حد اقل تلاش می کنم!
به معنی اکثر کلمه هایی که گفتی ؛مثل همیشه فکر می کنم ! شاید خیلی هاش تو این زمونه ّکشک ّ باشه اما مهم اینه که یک روزی بعد گذشت هر چند وقت از خودت راضی باشی!
می خواستم بگم خودت خوب منو می شناسی و عملکردم و دیدی ! اما شاید نه! نشناسی ! دوست داشتم میدونستی ! دوست داشتم تو می دونستی بابک!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد