تنهایی

نه، من خانه ای ندارم، حرفی نمانده است. دیوار و سقف خانه من، همین هاست که مینویسم. همین طرز نوشتن، از راست به چپ...

تنهایی

نه، من خانه ای ندارم، حرفی نمانده است. دیوار و سقف خانه من، همین هاست که مینویسم. همین طرز نوشتن، از راست به چپ...

دوستی...

 

من گمان میکردم،
دوستی همچون سروی سرسبز،
چارفصلش همه آراستگی ست.
من چه میدانستم،
هیبت باد زمستانی هست.
من چه میدانستم،
سبزه میپژمرد از بی آبی،
سبزه یخ میزند از سردی دی.

متاسفانه باید پذیرفت که دوستی هم مثل خیلی چیزهای دیگه رنگ باخته، دوستی هم تاریخ مصرف داره، دیگه دوستیهای طولانی مدت امکان نداره، همه بعد از یه مدت (حالا چه یه ماه، چه یه سال، چه...) خودشون رو نشون میدن.تا وقتی سرویس میدی، بهترین آدم دنیا و صمیمی ترین دوستشونی، اما از یه جایی که سعی میکنی اندازه خودشون مایه بذاری، آدم بدی میشی، تغییر میکنی، آدم سابق نیستی، "باد میکنی" و... از اون جالبتر حسودی کردن به رابطه بقیه با بقیه است، که به قیافه گرفتن و تیکه انداختن و صد البته دورتر شدن میانجامه.مهم نیست، چون اگر انقدر روابط احمقانه است، همون بهتر که دور هم بشه.
همه چیز شده حساب و کتاب و دو دوتا، چهار تا.دوستی هم از این قاعده مستثنی نیست.دیگه چه انتظاری میشه داشت وقتی که آقای دکتر به ظاهر تحصیلکرده از من یه تعریف از ازدواج میخواد، و وقتی که تعریف من رو از ازدواج میشنوه میگه غلطه و اینجوری اصلاح میکنه که: "یک زوج، برای استفاده از موقعیت خانوادگی همدیگر..." حتی استفاده رو وارد ازدواج هم میکنند، "فاک یو" آقای دکتر!!!

هیچ کس فکر نکرد
که در آبادی ویران شده دیگر نان نیست
و همه مردم شهر
بانگ برداشته اند
که چرا سیمان نیست
و کسی فکر نکرد
که چرا ایمان نیست

و زمانی شده است
که به غیر از انسان
هیچ چیز ارزان نیست.

پ.ن1: امیدوارم واسه این ادا و اصولهاتون، حداقل برای خودتون دلیل قانع کننده ای داشته باشین.
پ.ن2: همیشه اونقدر زرنگ باش که بقیه اعتراف کنند که زرنگی، نه تا حدی که فقط خودت خیال زرنگ بودن بکنی.
پ.ن3: وقتی مطمئنی که طرف داره بهت دروغ میگه، اون دروغ حتی برات شیرین هم میشه، خیلی راحت، شاید هم با جون و دل قبولش میکنی!!!

 

نظرات 10 + ارسال نظر
[ بدون نام ] جمعه 3 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 07:25 ق.ظ

یه چیزی هست به اسم " توقع " ! توی رابطه ها آدما از همدیگه یه سری توقعات پیدا می کنن.اگه این توقعات رو برآورده کنی و بعد از یه مدت دیگه دلت نخواد برآورده کنی - اون موقعست که صدای طرفت در میاد ! عین یه بچه که یه اسباب بازی رو بهش بدی - بعد - ازش پس بگیری !!!

سحر جمعه 3 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 07:50 ب.ظ

این قدر با ادب شدی که کسی نیست دیگه نظر بده !!!!
می بینی اقا بابک کم اوردی...فلسفه های رنگیت همه همینان؟؟؟؟
از کی تا حالا دکتر شدی ؟البته اگه تو دکتری فوحش دادنم داری....چون همه ی مریضات به قول خودت به فاک فنا میرن.

اگه باز هم دنبال لگن آب سرد میگشتی بیا اینورا.در ضمن فحش درسته نه فوحش خانم دکتر!!!

سحر شنبه 4 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 10:25 ق.ظ

دوست خوب !من منظورت رو از لگن نفهمیدم.اصولا چند وقته برای اینکه بلاگمو درست کنم توی بلاگ ها می چرخم .فکر میکردم کمک میکنید.ادرسشو بهت میدم دکتر !! در ضمن من مهندسم املامم واسه همین ...:) از اشناییتون خوشحال شدم

امیرحسین شنبه 4 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 11:05 ب.ظ http://amireghlimi.blogsky.com

کولاک می کنه دوستمون........برو بیرم که پشتتم

شهرزاد یکشنبه 5 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 01:20 ب.ظ

چرا وبلاگت داره اینجوری میشه! انتظار از این بیشتر می رفت.
میتونی بعد از این تو دفتر عقایدت بنویسی چون دیگه هیچ فرقی نمی کنه!
راستی به نظر من منظور از استفاده سو ‌ء استفاده نیست بلکه این‌ که دو نفر چیزهایی که کم دارن رو از هم یاد می گیرن و به کمک هم « تکمیل» میشن.

پیام یکشنبه 5 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 11:10 ب.ظ

میدونی بابک جون اداما بعضی وقتها خودشون نیستن که رفتار میکنن بلکه تابع رفتار و حرفهای بقیه هستن...ولی بازهم بهت حق میدم چون یه دوست از لذتی که از دوستی با تو میبره باید باهات دوست باشه از سرویست.

[ بدون نام ] دوشنبه 6 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 04:36 ب.ظ

صلوات!

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 9 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 08:40 ب.ظ

چیزی که توی این دنیا خیلی کمه معرفت و دوستی خالصانه است. تو نمی تونی دیدگاه آدمها را به زور عوض کنی اما این را بدون که اگر دوستی روزی مرتکب اشتباهی شد اگر قبلا برات دوست خوبی بوده سعی کن ببخشیش چون دوستی بیش از اینها ارزش داره.

سارا یکشنبه 12 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 11:29 ق.ظ http://www.adomide.com

رفیق عزیزم.... باید با هر کس به اندازه خودش رفاقت کنی نه بیشتر... این روزگار که ما داریم توش زندگی می کنیم ایجاب می کنه که بیشتر از اون چیزی که آدمها هستند براشون مایه نذاریم... رفیق جان گذشت زمانی که مردم برای دوستی و رفاقت سر و جان میدادن.. همه چی بی رنگ شده....

[ بدون نام ] یکشنبه 12 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 10:11 ب.ظ http://tillneverland.blogfa.com

درست شد!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد