دیگر از سقف زمانه، آفتابی بر نمی تابد مرا
کلبه جانم دگربار، روشنایی نیست
در کنار پنجره دیگر، گل اندامم نمی ماند
شهر خالی مانده بی او، آشنایی نیست
کوچه باغان گذشته، خالی از فریاد شبگرد و غزل گشته
باغ سرسبز جوانی ها، خزانی شد
سالها بی بودنت بودم، تن به هر بیهوده فرسودم
جمع این مطلب زدم من، زندگانی شد
روحشون شاد.پسر راه پدر گیرد و شاد,پدر از کرده ی او شاد شاد...
Babak aziz
salha miyano miran omidvaram in omadano raftana baraye maha faghat omadano raftan nabashe.Rohesh shad .
Hanozam, to mapendar ke khamosiye man hast borhane faramoshiye man!