تنهایی

نه، من خانه ای ندارم، حرفی نمانده است. دیوار و سقف خانه من، همین هاست که مینویسم. همین طرز نوشتن، از راست به چپ...

تنهایی

نه، من خانه ای ندارم، حرفی نمانده است. دیوار و سقف خانه من، همین هاست که مینویسم. همین طرز نوشتن، از راست به چپ...

خدایا یه باره منو بکش راحتم کن.چرا زجرم میدی؟چرا میخوای دیوونم کنی؟میخوای همش رو هم جمع بشه تا من قید همه چیز رو بزنم تا تو هم بهانه داشته باشی؟اخه بنده از من خرتر گیر اوردی تاحالا؟این همه بلا سرم اوردی من احمق حتی نمازم رو هم ترک نکردم.از این ادم گاوتر؟از این ادم منت کشتر؟پس گاو به کی میگی؟احمق به کی میگی؟منم...من گاوم...من احمقم...من توسری خورم....من بازم ولت نمیکنم تو هم یکه تازی کن...میدونم تا یک کلمه هم حرف بزنم دارم کفر میگم و ناشکری میکنم.اره حق من فقط سکوته...فقط له شدن...دندم نرم...خاک بر سرم کنن که انقدر گاوم تو هم اینو خوب فهمیدی یعنی همه خوب فهمیدن
اما اینبار میخوام ترک کنم...نماز رو نه چون همون گاو سابقم.میخوام خودم رو ترک کنم.دیگه نمیخوام اون بابک همیشگی باشم.میخوام عوض بشم.دیگه نمیخوام صفا داشته باشم...نمیخوام صادق باشم...نمیخوام دوست داشته باشم و دوست داشته بشم...نمیخوام راست بگم...نمیخوام دلم رو بذارم کف دستم.میخوام زیر پام لهش کنم.میخوام بندازمش دور.میخوام افسار گسیخته بشم.میخوام بفهمی که تاحالا خیلی صبر کردم.میخوام بفهمی که سهمم این نبوده.میخوام بهت یاداوری کنم...میخوام بفهمی...بفهمی...بفهمی...بفهمی
نظرات 34 + ارسال نظر
پوریا دوشنبه 28 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 12:38 ق.ظ http://www.tanboor.blogsky.com

چیزی ندارم که بگم......................

علی دوشنبه 28 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 01:07 ق.ظ http://alitel.blogsky.com

سلام.وبلاگ جالبی داری به منم سر بزن.تابعد...

حقیقتمدار دوشنبه 28 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 01:15 ق.ظ http://nimac.persianblog.com

سلام...نمیدونم حس کردم نباید در مورد درددلت چیزی بگم...بهتره نه؟ شاد باشی

دیوانه دوشنبه 28 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 02:10 ق.ظ http://www.divane.blogsky.com

می فهممت چون خودمی .
یکم بالا یکم پایین

مهدی دوشنبه 28 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 02:34 ق.ظ http://u2.persianblog.com

نمی دونم چی بگم، زیاد سخت نگیر. روزای خوب ما هم می رسه رفیق.

نگار دوشنبه 28 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 02:37 ق.ظ http://etrangerere.blogspot.com

سلام بابک:( انگاری این روزا زدی به سیم آخر... دلت گرفته از زمین,هم از زمین هم از زمون...... قضیه همون امتحان الهی هست... چیزه دیگه ای میشه اسمشو گذاشت؟؟.... عوض شدن آسون نیست... فکر میکنی میتونی تبدیل به یه بابک سنگدل و بی رحم بشی؟ اون بابکی که من دیدم نمیتونه... یه بار به عزیزترینم هم گفتم که فقط میتونی نقاب به چهره بزنی و سعی کنی وانمود کنی عوض شدی ولی در درون خودتم میدونی که نمیشه. حالا همین رو به تو میگم... فقط میخوام بهت بگم: اندکی صبر سحر نزدیک است.... باور کن اندکی صبر سحر نزدیک است:):) ... مواظب خودت باش بای.

سحر دوشنبه 28 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 05:32 ق.ظ

babaaaaaaaakkk chi shodeee?? chera enghad narahaty akhe ??? in che harfayiye baba ! mage mishe in shekli bekhay beshy???? miam online ke bahat hatman sobat konam movazebe khodet bash

زهرا دوشنبه 28 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 05:38 ق.ظ http://faryaaaaad.persianblog.com

منم دلم میخواد هیچی نگم بغیر یک چیز : یادته من چقدر حالم بد تو بهم گفتی همه چی درست میشه یادته گفتی توکلت به خدا ..... میخوام بگم که مشکلم هنوز حل نشده ولی دیگه توی دلم اون حس نیست و حداقل دلم ارام است فقط با توکل به خدا ........ و اینو بدون که اگه خدا هیچی بهت نداده ولی بهت یک وجود دوست داشتنی داده که بهترین نعمت است پس ازت خواهش میکنم هر چیزو توی زندگیت خراب میکنی بکن بغیر از خودتو (وجود دوست داشتنیتو) و به قول نگار اندکی صبر سحر نزدیک است!

سارا الهه ناز دوشنبه 28 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 07:15 ق.ظ http://sara2244.persianblog.com/

سلام بابک جان . بلاگت و نوشته هات گرمی خاصی داره امیدوارم موفق باشی . باز هم منتظر نوشته های خوبت هستم ( بلاگ جدید من lo0lo0.persianblog.com

سارا دوشنبه 28 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 08:49 ق.ظ http://saara.persianblog.com

بابک جان ؛ کاش آن لاین بودی و می شد باهات حرف بزنم. اولا که خدا نیازی به نمازهای ما نداره و اون نماز برا آرامش دل خودت است و بس. اگه آرومت نمی کنه خدا انتظار نداره که بخونیش ! بعد هم اینکه آدمها همه با یه چهار چوب خاص روحی به دنیا میان ! یکی مهربون ؛ یکی بی رحم ؛ یکی عاشق؛ یکی دیوانه؛ یکی سنگ صبور ؛ یکی بد خواه ! این صفات بیشتر از اونکه اکتسابی باشند ؛ ذاتی هستند ! آدمها می تونند عوض بشن اگه بخوان ولی اون چهار چوب اصلی که خدا به همه ما داده از بدو تولد تقریبا تغییر نابذیره. در تئوری می تونی عوض بشی ولی عملا نه ! همیشه همون بابک دوست داشتنی و مهربون و عاشق بیشه باقی می مونی .باور کن ! این لج کردن و جنگیدن با خودت رو بذار کنار و به جاش سعی کن خوبیهای درونیت رو به کسانی هدیه کنی که لیاقتش رو داشته باشند و قدرش رو بدونند . اون وقته که می بینی چقدر مهربون بودن و عاشق بودن خوبه و مثل یه گنجه ! خیلی حرف زدم. ببخشید !

امیر حسین دوشنبه 28 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 09:14 ق.ظ http://amireghlimi.blogsky.com

سلام...
یادت رفته به من چی گفتی...؟
::::غلط میکنی عوض شی:::
حالا منم همون ها رو بهت میگم...من به حرفت گوش دادم..وای به حالت اگه تو عوض شی.....

آسوده دوشنبه 28 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 11:08 ق.ظ http://asoudeh.persianblog.com

اخی چه ناراحت.اینقدر سخت نگیرید مسلما بدون این کارها هم خودش میفهمه

هاله دوشنبه 28 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 11:29 ق.ظ http://haleh.net

سلام بابک چه خبرته ؟؟؟ چی شده ؟؟یکم مسلط باش به خودت !‌:) همه چی روبراه میشه..به زودی ..به زودی ..به زودی

باران دوشنبه 28 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 01:31 ب.ظ http://sara2244.persianblog.com

بابک غم قسمت همه ما آدماست اونوقته که وقتی میگن چرا
از غم میگی باید گفت کو شادی؟
هر چه بنده تر و عاشق تری قسمتت از رنج بیشتره
مرسی که به ما سر زدی
راستی خوبه که نمازتو ترک نمیکنی چون اون خودش تا حدی
به آدم آرامش میده

سحر دوشنبه 28 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 01:50 ب.ظ http://sahaar.persianblog.com

یه دختری بوده میره رو قله ی یه کوه و داد میزنه میگه خدایا هم یه چشمم رو کور کردی ، هم آبله روم کردی ، هم کچلم کردی ، هیچ کس منو دوست نداره ، هیچ کس دلش نمی خواد باهام حرف بزنه و خلاصه کلی گله و شکایت دیگه ، خدا از اون بالا داد میزنه میگه همینه که هست ، میخوای بخوا ، نمی خوای نخوا ... از این بدترتم می کنم .

الهام دوشنبه 28 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 02:26 ب.ظ http://elham76080@yahoo.com

بابک چی شده بابا!!پس اون شعرا ٬ اون حرفها!!(ولی این عالیه که با خدات اینهمه راحتی٬ منکه یه ذره دلگیرم ازش اما هنوزم دوستش دارم!!)./الهامی(نه مثله اینکه بابکم دلش دریا میخواد با یه عالمه دیوونه گی! پس راحت باش٫اصلا بیا ببرمت دریا؟!)

زهرا دوشنبه 28 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 05:30 ب.ظ http://faryaaaaad.persianblog.com

بابک خیلی نگرانتم حداقل بیا انلاین ............ راستی از لینکی که بهم دادی واقعا مچکرم نمیدونی چقدر ذوق کردم وقتی دیدمش

[ بدون نام ] دوشنبه 28 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 09:13 ب.ظ

۱- این خدا نیست که بلا سر بنده هاش میاره بلکه این بنده ها هستن که با اشتباهاتی که تو زندگیشون میکنن مشکلات رو به زندگیشون دعوت می کنن.
۲-چرا انقدر به خودت فحش میدی ؟ خوبیت نداره بچه !
۳-انقدر ناشکری نکن و قدر همینم که داری بدون .
۴- ...
ببخشید که جرات نداشتم اسممو بنویسم :)

شیما دوشنبه 28 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 10:31 ب.ظ http://shimshim.persianblog.com

سلام ... بابک عوض شدن اینقده سخت هست ... تو اینی نمیتونی صفا و صداقتت و زیر پات بذاری و بشی یکی که این چیزا رو قبول نداره :| توکل کن به خدا همه چیز دست اونه.

مریم دوشنبه 28 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 10:42 ب.ظ

ربنا لا تزع قلوبنا بعد اذ هدیتنا وهب لنا من لدنک رحمه . و ان الله مع الصابرین بابک عزیز

آریا دوشنبه 28 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 11:29 ب.ظ http://ghoonieh.blogspot.com

چی بگم...

کیمیاگر سه‌شنبه 29 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 02:11 ق.ظ http://mehrgol.persianblog.com

بابک جان،
چی شده؟؟؟
گویا دلت حسابی پر است...
فقط می تونم این رو بگم که نمی تونی عوض بشی.
اون صفا و صمیمیت و عشق و دوستی در تو نهاده شده و به هیچ حالتی از تو جدا نمیشه.
همه چیز رو بسپار به او که همیشه همراهت است و تنهات نمی ذاره.
حسابی مواظب خودت باش.

نگار سه‌شنبه 29 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 04:22 ق.ظ http://etrangerere.blogspot.com

اومدم حالت رو بپرسم کامنتها رو خوندم. میبینی چقدر دوستای خوب داری.کسانی که اینقدر نگرانت هستن و دوست دارن:) چه جوری این همه آدم اینقدر دوست دارن؟ هان؟؟؟ همش به خاطر شخصیتت هست که الان داری, به خاطر بابکی که الان هستی, دلت میاد عوض بشی؟ اینا همش خوشبختی نیست؟ این همه محبت؟ این همه عشق؟ زندگی بعضی وقتا خیلی فشار میاره به آدم آره! ولی ببین بابک همین بابکی که میخواهی عوضش کنی چقدر دوست داره.... چند نفر نگران حالش هستن تا فهمیدن گرفته هست؟دلت میاد عوض بشی؟....

این نیز بگذرد اما... همین:) ببخشید که زیاد حرف زدم:) بای

فیروزه سه‌شنبه 29 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 11:42 ق.ظ http://firoozeh.blogsky.com

شدی عین بعضی وقتای من...ولی میدونی،من هر وقت خودم رو واسش لوس میکنم و بهش میگم:خیر پیشکش،شر مرسان.و باش قهر میکنم،اولش هیچی نمیگه.اما وقتی داشتم توی ته یه چاه سقوط میکردم،دستمو میگیره و میکشونتم بیرون.اون وقته که بهم میگه:گرم یاد آوری یا نه،من از یادت نمی کاهم...

زهرا سه‌شنبه 29 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 05:43 ب.ظ http://faryaaaaad.persianblog.com

بابک ............ ؟!؟

بهار سه‌شنبه 29 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 10:40 ب.ظ http://khaatoon.blogsky.com

این که خیلی بده...آرش حالش خوبه؟..امیدوارم همه چی بهتر بشه.

نیلوفر سه‌شنبه 29 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 11:57 ب.ظ http://jensiyat-e-gomshodeh.blogsky.com

بابک جانم:
عزیز دل همه آدمها توی روحشون یه زخم دارن یه زخم که اونو از همه قایم می کننولی یهو این زخم سر باز می کنه و همه چی بر ملا می شه صبر کن صبر همه چیزو درست می کنه هر چند به سختی ولی درست می شه!!!!!!!

سارا الهه ناز چهارشنبه 30 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 07:56 ق.ظ http://sara2244.persianblog.com/

بابک . بلاگ جدیدم دیگه توضیح نمی خواد عزیزم برو ببین دیگه
http://lo0lo0.persianblog.com/

یگانه چهارشنبه 30 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 05:49 ب.ظ http://yekiyedoone.blogsky.com

این حرفا رو به کسی زدی که خودشم فهمیده اشتباه کرده...
شاید لازم باشه یه دفه هم ما کوتاه بیایم...
شاید واقعا کاری نمی تونسته انجام بده...اون فقط اسمش خداست....همین...
پاینده باشی عزیز...
به خودت تکیه کن...

نگار چهارشنبه 30 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 06:01 ب.ظ http://etrangerere.blogspot.com

بابک؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ کشتی مارو بابا حالت خوبه؟؟؟

شقایق چهارشنبه 30 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 07:04 ب.ظ http://bluecopse.com

این اشتباه رو نکن ... یه وقتی متوجه میشی اشتباه کردی که شاید دیر باشه ... من سختی رو کاملا درک میکنم ... حرفتو سعی میکنم بفهمم ... ولی یه کم بیشتر فکر کن و بعد تصمیم بگیر ... ! فقط یه تجدید نظر ... همین ... !

امیر حسین چهارشنبه 30 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 07:27 ب.ظ http://amireghlimi.blogsky.com

د.....بیا یه چیزی بنویس دیگه...هوی..با توام....

شقایق چهارشنبه 30 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 10:25 ب.ظ http://bluecopse.com

خواستم بگم حتی اگه خودت هم بخوای ... شاید تو ظاهر عوض بشی ... ولی باطنت و وجودت هیچ وقت عوض نمیشه ... ! پس فقط میشه یه عذاب برای خودت ... !
خیلی دلم میخواد که پست بعدیت یه چیزی باشه که بفهمم دیگه این تصمیمو نداری ... نمیدونم چرا ... ! شاید به خاطر گذشته و خاطرات بد خودم ... !
مواظب خودت باش ...

شیطان جمعه 2 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 12:21 ب.ظ http://taherevil.persianblog.com

سلام به تو ای دوست درد آشنا. بیا بلاگ من و نوشته ۲۲ مهر مورد دوم رو بخون . البته شاید موارد دیگر اون بدردت بخوره. ولی خیلی خوشحالم کیکنی اگر تو هم برام بنویسی که از زندگی مهم ترین چیزی که آموختی چی بوده.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد