باز کن پنجره را،
من ترا خواهم برد
به سر رود خروشان حیات،
آب این رود به سرچشمه نمیگردد باز
بهتر آنست که غفلت نکنیم از آغاز
باز کن پنجره را !
صبح دمید
داشت خراب میشد، داشت همه چیز بهم میریخت، یعنی دو تا خط قرمز داشت همه چیز رو خراب میکرد.مرخصی رو، ایام بابکیه رو، همه چیز رو.اما بخیر گذشت.دوباره برگشتیم به همون فاز آرامش و آسودگی و البته خوشی.با مقداری اعصاب خوردی و البته هدر رفتن مقدار متنابهی پول، برگشتیم به همون وضعیت شادی و خل و چلی.
اووووووووووووووووووووووووووووه...25 سالم شد.عین زندگینامه حجج اسلام وآیات اعظام، باید از لفظ ربع قرن استفاده کنم! خیلیه بخدا! حالا هی من بگم پیر شدم، هی شماها بگین اختیار دارین، این حرفها چیه، تازه اول چل چلیتونه!
بهر حال یک هفته مرخصی برای ایام بابکیه، یک هفته گشت و گذار در سطح شهر و یه هفته خوشی میچسبه بخصوص بعد از یک هفته تمام نگرانی و اعصاب خردی.
همینیست که هست...
تولدم مبارک !