من عزادارم.عزادار یک قلب شکسته. خاطره تلخ دیشب و شنیدن از اون همه دورنگی و دورویی کافی نبود حالا هم شنیدن شکستن یک دل ساده و مهربون.گاهی وقتها خیلی بد میشیم.اونقدر بد که روی دلها راه میریم و زیر پا لهشون میکنیم اما صدای خرد شدنشون رو نمیشنویم.اونقدر بد که حتی وقت نداریم به صدا گوش بدیم.صدایی که از دل بلند شده و به جای اینکه به دل بشینه به فنا میره.اونقدر بد میشیم که نگاه رو نمیبینیم.نگاهی که پشتش کلی مهر و محبت و انتظاره.اونقدر بد که....
مسافر خسته من بار سفر رو بسته بود
تو غربت آیینه ها به انتظار نشسته بود
میخواست که از اونجا بره اما نمیدونست کجا
دلش پر از گلایه بود ولی نمیدونست چرا