تنهایی

نه، من خانه ای ندارم، حرفی نمانده است. دیوار و سقف خانه من، همین هاست که مینویسم. همین طرز نوشتن، از راست به چپ...

تنهایی

نه، من خانه ای ندارم، حرفی نمانده است. دیوار و سقف خانه من، همین هاست که مینویسم. همین طرز نوشتن، از راست به چپ...

انتخابات(رفتارشناسی انتخابات)



انتخابات در دور اول برگزار شد و دو نامزد به مرحله دوم رسیدند.

به نظر من:

این انتخابات در اخر برای برنده هرچی مثل پول،قدرت،ارتباط و...داشته باشه،برای ما که بیرون گود نشستیم خیلی حرفها داشت از جمله اینکه:
۲۱.۰۱٪ مردم(رای دهندگان به هاشمی) فقط به فکر خودشون و منافع خودشون هستند و به تنها چیزی که فکر نمیکنند ایرانه.اصلا بهتره بگم فکر نمیکنند.۱۹.۴۸٪ مردم(رای دهندگان به احمدی نژاد)هنوز فکر میکنند قدرت اونقدر پاک و دست رئیس جمهور به عنوان یک فرد اونقدر بازه که اگر یک به ظاهر مستضعف رو انتخاب کنند تاثیری در وضعیت معاش اونها خواهد داشت.۱۷.۲۸٪ مردم(رای دهندگان به کروبی)همچنان معتقد به اصلاحات درون نظام هستندو هنوز روحانیت و ارتباط افراد با فضای اول انقلاب و شخص خمینی براشون ارزشمنده.۱۳.۹٪ مردم(رای دهندگان به قالیباف)به ایران امروز نگاهی امنیتی و اقتدارطلبانه دارند.اغلب این افراد از موضع ضعیف ایران در منطقه و مناسبات جهانی ناراضی و سرخورده شده اند.۱۳.۸۳٪ مردم(رای دهندگان به معین)هنوز هم تفکری سیاسی دارند.البته نمیخوام بگم که تفکرشون درسته،چون اولا به نظر من کاری که رئیس جمهور خاتمی با اون پشتوانه رای مردمی ای که داشت نتونست انجام بده،کسی مثل معین که از عهده یک وزارتخانه هم بر نیومد رو به چالشی اساسی میکشه.دوما تفکر اینکه کسی که اهل تغییرات بنیادی و حتی مقابله با رهبری باشه میتونه به بدنه حکومت رسوخ کنه،از اساس اشتباهه،مگر اونکه فقط اهل شعار باشه که در مورد معین هم بعید به نظر نمیرسید.۵.۹۴٪ مردم(رای دهندگان به لاریجانی) به صورت سنتی وابسته به اردوگاه راست هستند که به نظر من با گذشت سالها هم از تعداد انها کم نمیشه.۴.۴٪ مردم(رای دهندگان به مهرعلیزاده) اصلا نمیدونن رای چیه و برای چی رای میدهند!!!
نتیجه کلی:برای بار سوم(بعد از دو دوره خاتمی) باز هم مردم رو در موقعیت آچمز قرار دادند.برای بار سوم حرف از انتخاب بین بد و بدتر میزنند.کاری میکنند که حتی مخالفان دو اتیشه هاشمی هم از اون حمایت کنند، و  کاری میکنند که جمعه لکه ننگ انتخاب میلیونی و مردمی هاشمی بر پیکر تاریخمون بمونه.این جمعه هم مردم ما اشتباه میکنند تا چهار سال دیگه باز هم مقابل انتخاب بد و بدتر قرار بگیرند...


 

انتخابات (پیش بینی)



پیش بینی من از نتیجه انتخابات پیش رو:

۱- هاشمی رفسنجانی
۲- معین
۳- قالیباف
۴- لاریجانی
۵- کروبی
۶- احمدی نژاد
۷- مهرعلیزاده
۸- رضایی(انصراف داد)


*الان که ساعت ۶:۳۰ بعد از ظهر جمعه است نمدونم چرا احساس میکنم معین انتخاب میشه.بهر حال حداقل باید یک روز صبر کرد و نتایج رو دید.*





...و چکیدن همه عشق من است،
گونه خشک تو را قطره بارانم اگر خیس کند...






بارون رو قلب شیشه ها ،هی جا میذاره رد پا
مثل تو که رو قلب من ،پا رو گذاشتی بی صدا
هنوز وقتی بارون میاد ،دلم عشق تورو میخواد
میگم به هر قطره بارون،بگین به دیدنم بیاد
یادت میاد به قلب من،هی تازیانه میزدی
واسه رفتن،به هر در و به هر بهونه میزدی
دل شیشه میلرزه مثل قلب من تو سینه
راستی چرا کسی نبود قلب من رو ببینه
همه میگن بذار بره،برگرده باز همینه
نمیدونن عاشقتم،نقشی نداره کینه



شاگردی از استادش پرسید:" عشق چست؟"
استاد در جواب گفت:"به گندم زار برو و پر خوشه ترین شاخه را بیاور. اما در هنگام عبور از گندم زار، به یاد داشته باش که نمی توانی به عقب برگردی تا خوشه ای بچینی!"
شاگرد به گندم زار رفت و پس از مدتی طولانی برگشت. استاد پرسید: "چه آوردی؟"
و شاگرد با حسرت جواب داد: "هیچ! هر چه جلو میرفتم، خوشه های پر پشت تر میدیدم و به امید پیدا کردن پرپشت ترین، تا انتهای گندم زار رفتم ."
استاد گفت: "عشق یعنی همین!"
شاگرد پرسید: "پس ازدواج چیست؟"
استاد به سخن آمد که:" به جنگل برو و بلندترین درخت را بیاور. اما به یاد داشته باش که باز هم نمی توانی به عقب برگردی!"
شاگرد رفت و پس از مدت کوتاهی با درختی برگشت. استاد پرسید که شاگرد را چه شد و او در جواب گفت: "به جنگل رفتم و اولین درخت بلندی را که دیدم، انتخاب کردم. ترسیدم که اگر جلو بروم، باز هم دست خالی برگردم."
استاد گفت: "ازدواج هم یعنی همین!!"


پ.ن:سیم گیتارم پاره شد،دیگر اینجا جای ماندنم نیست!!





دل کوچولو،دل دیوونه،دیگه نرو،از خونه
پشیمون میشی،پریشون میشی،نمیدونی ،دیوونه
بیرون از خونه،دلها همه سنگ
هرچی میبینی رنگه و نیرنگ
تو مثل یک پر،میبردت باد
حتی یادت هم،میبرند از یاد

اگر یه خونه ای رو خراب کنیم تا از اجزا و مصالحش یه ساختمان دیگه بسازیم چی
میشه؟به خدا هیچی،یه ساختمان به وجود میاد نوتر،قشنگتر،و شاید بزرگتر.اما دیگه کسی از خونه قبلی یاد نمیکنه.کسی نمیگه اگر اون نبود و تن به ویرانی نمیداد الان اثری از این عمارت هم نبود. اما چه فایده؟حالا یه چیز دیگه از همون اجزا و در همون جا ساخته شده که هر اثری از ساختمان قبلی رو انکار میکنه.
حکایت ما آدمها هم همینه،وقتی خودت و روحت رو برای کسی ویران کنی،عریان کنی،با خرابه هات خود به خود باعث حضور یکی دیگه میشی که مثل ساختمان جدید باعث از یاد رفتن تو میشه.همیشه اولین نفر بودن قشنگه اما خود به خود اون اولین نفر میشه جاده صاف کن آدمهای بعدی که از خرابه هاش بالا میرن و در آخر پرچم پیروزی رو بر پیکر نحیفش سوار میکنن.دیگه مهم اون پرچمه نه خرابه هایی که پرچم رو پذیرفتن.
تا آدمهایی مثل من نباشند،آدمهایی مثل" احسان ولی اس..." نمیتونن به نیاتشون برسن.ما خودمون این جور آدمها رو پرورش میدیم.همیشه بدی جاذبه داره و خوبی دافعه.هیچ وقت قدر آدم خوب رو نمیدونیم اما همیشه با سر دنبال یه نقش منفی میگردیم.حالم از معیاراتون به هم میخوره.تحمل افکارتون رو ندارم،خندم میگیره از منطق بی منطقتون.مضحکه که هیچ وقت بدی یه نفر رو قبول نمیکنین و به خوبی همه شک دارین.
آدمی که روباز بازی میکنه از همون اول بازندست.اگه اهل بلوف و تقلب باشی تازه میتونی تو پوکر زندگی وارد بشی.خیلی وقتها بیست تا آس هم داشته باشی میبازی اما گاهی با دو تا هشت تقلبی هم برنده ای.کافیه بتونی دست بقیه رو نگاه کنی و از زیر میز کارت برای خودت در بیاری.
هر کس بهایی می پردازد. بعضی ها بهای رفتن. بعضی ها بهای ماندن.
بعضی ها دلشان را می گذارند و می روند. بعضی ها دل می کنند و می روند.
بعضی ها می مانند بی دل بستن. بعضی ها می مانند چون نمی توانند دل ببرند.
من ولی هنوز که هنوز است تکلیفم را با این دل نمی دانم.
بعد از بیست و دو سال صبر و امتحان،فکر کنم دیگه وقتش باشه:از این پس یاغی ام دیگر...






زیر یک سنگ سیاه،دونه ای زد جوونه
سر درآورد از تو خاک،آسمون رو ببینه
سایه سیاه سنگ،افتاده بود روی تنش
سردی پیکر سنگ،مونده بود رو بدنش
خسته شد نشست رو خاک،اون جوونه قشنگ
نتونست بیاد بیرون،از زیر سینه سنگ
گفت که زیر سنگ سخت،من غریب و اسیرم
زیر این حجم کبود،جون میدم من میمیرم
سنگه تا حرف رو شنید،دل سنگی اش شکست
گفت که با این همه درد،نمیشه اینجا نشست
لب پرتگاه جنون،لغزید و افتاد تو رود
چشمهای جوونه دید،آفتاب و هرچی که بود
چه قشنگه کار سنگ،تو سکوت شعر من
رسیدن به اوج عشق،قصه سقوط سنگ
یکی هست که میگذره از خودش،ببین چه سخت
سنگه افتاد ته رود،تا جوونه شد درخت