تنهایی

نه، من خانه ای ندارم، حرفی نمانده است. دیوار و سقف خانه من، همین هاست که مینویسم. همین طرز نوشتن، از راست به چپ...

تنهایی

نه، من خانه ای ندارم، حرفی نمانده است. دیوار و سقف خانه من، همین هاست که مینویسم. همین طرز نوشتن، از راست به چپ...

دلدله

 

از صبح روی این صندلی نشستم و هوای بیرون مدام داره تغییر میکنه.  

آفتاب بود، ابر شد. ابرها تند حرکت کردند، باد اومد. بارون گرفت. قطع شد و باز باد اومد. سرد شد. تیره شد، تار شد. من اما تغییری نکردم. هنوز روی این صندلی نشستم. نمیدونم تغییر دیگه برام جذاب نیست یا درون متلاتمم باعث میشه این تغییرات به چشمم نیاد. دلم یه شاخه شعر میخواد و یه ملودی شراب و یه بیت لبان تو... و دیگر هیچ !