تنهایی

نه، من خانه ای ندارم، حرفی نمانده است. دیوار و سقف خانه من، همین هاست که مینویسم. همین طرز نوشتن، از راست به چپ...

تنهایی

نه، من خانه ای ندارم، حرفی نمانده است. دیوار و سقف خانه من، همین هاست که مینویسم. همین طرز نوشتن، از راست به چپ...


ویگن


قد و بالای تو رعنارو بنازم
تو گل باغ تمنا رو بنازم
تو که با عشوه گری
از همه دل میبری
منو شیدا میکنی
چرا نمیرقصی...



ویگن هم رفت.
نظرات 10 + ارسال نظر
امیر حسین-کوچ ماه دوشنبه 5 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 08:27 ب.ظ http://amireghlimi.blogsky.com

من هوای گریه کردن...تو صدای گریه من....
خدا رحمتش کنه...

پیام دوشنبه 5 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 09:43 ب.ظ http://realneuos.persianblog.com

خودش رفت اما صداش تو دل ها نجوا می کنه

صوفی دوشنبه 5 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 10:32 ب.ظ http://soofii.blogspot.com

وای.خیلی دلم تنگ می شه. واسه صداش.کلی خاطره...

شقایق دوشنبه 5 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 11:12 ب.ظ http://bluecopse.com

یادش همیشه زنده است ... !

شیما دوشنبه 5 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 11:22 ب.ظ http://shimshim.persianblog.com

سلام ... خدا بیامرزدش :( همیشه این آهنگشو دوست داشتم و خواهم داشت ... یادش همیشه میمونه :)

زهرا سه‌شنبه 6 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 12:08 ق.ظ http://faryaaaaad.persianblog.com

اخی ویگن مرد )):
کلی اهنگاشو دوست دارم مخصوصا این اهنگش ..... منو یاد عروسیهای ایران مینداره ......... ولی یک اهنگ داره از اینم قشنگتره ........ همه دنیا را گشتم .. تا به اینجا رسیدم .. که میگم مثل زن ایرونی هیچ جا ندیدم ... زن ایرونی تکه ... خوشگل و با نمکه ... زن ایرونی تکه ... والله سرا پا نمکه (حرف راست باید از ویگن شنید)
نظرت چیه بابک؟؟؟

نگار سه‌شنبه 6 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 05:38 ق.ظ

خدا بیامرزدش:(

سارا سه‌شنبه 6 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 08:50 ق.ظ http://saara.persianblog.com

ویگن جون ! بالاخره تو هم رفتی ؟ خیلی ناراحت شدم من ...تو هم درد کشیدی.....لعنت به هر چی سرطانه. آخی ...دلم خیلی گرفت و واست خیلی گریه کردم. امیدوارم بری یه جای خوب...جایی که هیچ زشتی و تلخی و دروغ توش نباشه. امیدوارم همیشه در آرامش باشی....صدای قشنگی داشتی. کاش بدون درد از دنبا می رفتی. هنوز گریه هات یادمه که توی ایران از ماهواره دیدم...چقدر گریه کردم برات اون شب...خدا می دونه....واسه دردی که کشیدی.....واسه ذره ذره آب شدنت

خزر چهارشنبه 7 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 10:43 ب.ظ

گل خزان ندیده
بهار نو رسیده
کنون که می روی زین گلزار
خدا تو را نگهدار ...
مرسی بابک که کامنت گذاشتی

[ بدون نام ] چهارشنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 10:36 ب.ظ

با سلام من مثل تو تنهام واین دردی است امروز هر کجا و برای جوانان است .
پس بسوزیم وبسازیم !؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد