وقتی بازو به بازوم میدی به اوج میرم،وقتی از شناخت حرف میزنی به فرود کشیده میشم.وقتی گرمای اغوشت رو احساس میکنم به پرواز در میام،وقتی از این همه صبر حرف میزنی بالهام میشکنه.نه من یه موجد تو در تو هستم که شناختم نیاز به سالها داشته باشه ،نه تو اونقدر ساده که بخوای گول بخوری.
من همون رقاص زبردستم که به همه سازی رقصیدم و تو همون نوازنده چیره دست که فکر میکنه هر سازی ارزش نواختنش رو داره.پس چه بهتر که با یه همچین رقاصی،نوازنده ای باشی که تو ریتم بزنه...
ببین شیرین از این زمین بیزاره
تن فرهاد سنگ مزار نداره
آخه گوش کن ستاره آی ستاره
دل عاشق خریداری نداره...
نوازنده چیره دست داستان فکر ميکنه که هر سازی ارزش نواختن داره ـ دوست داره بنوازه و برقصونه ـ ولی نه برای هر رقاصی !! رقاص نازنينشو پيدا کرده ـ سازش کنارشه ـ عشق نواختن هم تو وجودش ...
کاش ستاره گوش می کرد.... شاید هم گوش می کنه.. و ما بی خبریم..