بیا بنویسیم روی خاک،
رو درخت، رو پر پرنده،
رو ابرا
بیا بنویسیم روی برگ،
روی آب، توی دفتر موج،
رو دریا
بیا بنویسیم که خدا، ته قلب آینه است
مثل شور فریاد یا نفس،
تو حصار سینه است
با هم میشه موندن، وقتی که،
هیچی موندنی نیست
اوج هر صدای عاشقه، که شکستنی نیست
با صدام میام، همه جا،
تورو مینویسم
روی آینه گریه هام،
گونه های خیسم
ای که معنی اسم تو، آسمون پاکه
ریشه صدام،
نبض عشق،
زیر پوست خاکه
چشم بستمو، تو بیا،
به سپیده واکن
با ترانه نفسهات، باغچه رو صدا کن...
یکی به من بگه مسابقه سر چیه؟هم برای ما پسرها، هم برای دخترها.
برای ما مهمه که چند تا دختر شمارمون رو دارن؟هرجا میریم، چند نفر مارو میشناسن؟چند ساعت از هفته رو به چرخیدن تو ایران زمین و معروف شدن میگذرونیم؟چند ساعت در روز، برامون تو سلمونی میگذره، در حالی که داریم مدل خروسی، طاووسی یا هر چرت دیگه میزنیم؟به قول آدم باحالها یا کولها، تا حالا چند تا دختر رو زمین زدیم؟!
برای دختر ها چی؟چند نفر در تب عشقشون میسوزن؟چند نفر حاضرن برای بدست آوردنشون با همدیگه دست به یقه بشن؟با این ماتیک سکسی تر میشن یا اون روژ لب؟اگه دامن یه وجب بالای زانو باشه بیشتر جلب توجه میکنه، یا یه وجب و 2 سانت؟! چنذ ساعت در روز، تلفن با دوستان و همفکری لازمه، برای "نمودن" دوست پسرشون؟اگه اون دوست پسرم بفهمه که من با خواستگارم میرم بیرون و شاکی بشه، چجوری جلوی این یکی دوست پسرم رفتار کنم، که هیچ کدوم رو نفهمه؟!
کی میخوایم عشق رو تجربه کنیم؟کی میخوایم از دیدن یه لبخند عاشقانه، تا ابد بریم تو خلسه؟کی میخوایم مردونه، یا زنونه، همه چیزمون رو بریزیم وسط و لذت رو درو کنیم؟تا کی ببندیم این دهن رو، و خودمون رو از همه چیز محروم کنیم؟تا کی...
اگه میکده امروز، شده خونه تزویر
تو محراب دل ما، تویی، تو مرشد و پیر
همه به جرم مستی، سر دار ملامت
میمیریم و میخونیم، سر ساقی سلامت
چقدر گفتیم دلم گرفته است و هیچ اتفاق تازه ای نیفتاد ؟چقدر از عاشقی نوشتیم و هی بیشتر شدند این معشوق های بی وفا ؟چقدر لب دریا نشستیم ؟ گریستیم ... گسستیم ... سبک شدیم ... برگشتیم اما باز دوباره، درد ابتلا به عشق جانمان را گرفت.من اینجا بس دلم تنگ است، اما سازهای اینجا را بد آهنگ نمی بینم.همه درد، همه دل، مگر درد و دل بهترین گواه نیست برای تنهایی ؟و مگر عشق سوغات تنهایی نیست؟تنهایی را آنچنان دوست دارم که نگاهم تنها به تنهایی خودم نباشد.عشق را تنها من تجربه نکرده ام...
یه روزی گله کردم، من از عالم مستی
تو هم به دل گرفتی، دل مارو شکستی
من از مستی نوشتم، ولی قلب تو رنجید
تو قهر کردی و قهرت، مصیبت شد و بارید
حقیقتا نمیدونم، اینکه میگی قسمت نیست یا هست، باید به آدم امید بده یا حالم رو به هم بزنه.انقدر فرار نکنیم که دیگه حتی همه چیز رو گردن خدا هم بندازیم.پس عقل، اختیار، قدرت، عرضه و چیزای دیگه چی میشه؟یه ذره فشار، بعد هم، بگیم قسمت نیست؟! برو جلو، بجنگ، بخواه، اگه دیدی از هر طرف که میری سرت میخوره به دیوار، اونوقت یه چیز. تازه به قول دوست خاصمون، "ته کوچه بن بست هم راه آسمان باز است" !
میگن مستی گناهه، به انگشت ملامت
باید، مستارو حد زد، به شلاق ندامت
سبوی ما شکسته، در میکده بسته
امید همه ما، به همت تو بسته
به همت تو ساقی، تو که گره گشایی
تو که ذات وفایی، همیشه یار مایی...
پ.ن 1: نگو غرور، بگو علاقه، که چون شرایط الان احمقانه است، مجبوری بهش نظیر این القاب رو بدی.
پ.ن 2: ظاهر قضیه دلسوزیه، اما نمیتونم چشمم رو روی عنصر شیطنت ببندم!
پ.ن ۳: دیگه نه کامنتی رو پاک میکنم، نه جواب میدم.فقط دقت داشته باشین که هر کار یا حرفی، نشون دهنده فهم و فرهنگ خودتون و خانواده محترمتونه!
مستی ام درد منو دیگه دوا نمیکنه - غم با من زاده شده منو رها نمیکنه !
زندگی رسم خوشایندی است - چه قسمت باشه - چه نباشه .
من فقط یه چیزی میگم همه چیز دست خودماست... چه توی رابطه ها. چه توی طرز لباس پوشیدن. چه توی هر چیزی دیگه....
چی بگم
بعضی وقتا آدم میشینه و با خودش خلوت می کنه ، بدون رودرواسی ،
اونوقته که همه چی دردناک میشه و حکم لجن بودن رو روی خودش می زنه
اگه بگیم اینجوری نبوده و ما اینجوری نیستیم ، حقیقتا یاد نگرفتیم با خودمون رو راست باشیم
تک تک حرفاتو قبول دارم .... هر چند که حکم رو صادر کردی !
دلسوزی نه ! خوشم نمیاد ازش ... نکن این کارو.
یاد این آهنگ هایده بخیر ... چقدر خاطره داریم ازش... یادت میاد ؟ همین موقع ها بود ...مشهد ... چقدر زود می گذره همه چیز :(
این مطلب به کاپشن ربطی داره؟؟
Not about that bitch! It's general
چه غریب ماندی ای دل-نه غمی نه غمگساری-نه به انتظار یاری-نه ز یار انتظاری
ولی وبلاگ تو جالب تره....راستی من وی این چهار روز از ۲۸ آذر تا ۱ دی تالار بزرگ کشور هستم... جشنواره و همایش توسعه جامعه مجازی ایران. اگه خواستی بیا برای دیدن بدک نیست....
نمیدونم کجا داری میری.. ولی سفر خوبی داشته باشی... شاید هم میری سربازی... میتونی نگاهت رو عوض کنی و یه قسمتهای جدیدی از زندگی رو ببینی. بی شک دلم برای نوشته هات و حضورت تنگ میشه. ولی موفق باشی
مرسی از تبریکت !
خوب و خوش باشی
بذار یک بار بهت بگم که بی معرفتی بابک! اما اشکال نداره! :)
آدم از دوستاش- یا بهتر بگم از کسایی که دوستشون داره چیزی به دل نمی گیره! هر جا هستی شاد و موفق باشی! امیدوارم خاطرات خوبی بدست بیاری.یک جایی - یک روزی دلت خواست که با یکی حرفی بزنی من هستم! شاید نه مثل یک خواهر برای تو - بلکه تو مثل یک برادر برای من!
khoob kardi bil bile in paeeno vradashti cheghadr bitarbiati mishe too sky ghere ghabele bavar . be vaalah !!!harchi mikhano sare jash nemigan miyan dardo del mikonN...