نصیب نسل من فقط آوارگیه. گذشتن، گذاشتن، رفتن. اینجا خاک منه. خاکش بوی من رو میده. بوی بچگیم رو میده، بوی زمین خوردن، بوی شیشه شکستن، بوی دعوا شدن، بوی بمب، بوی موشک، بوی کوپن، بوی کنکور، بوی شمال، بوی جنوب، بوی دریا، بوی کویر، بوی عمر من، بوی ما، بوی پدر...این همه بو رو می تونی با "کوکو شنل" یا "جورجیو آرمانی" عوض کنی، اما این بوها آشناست نه اون بوها. کوچه های اینجا رو میشناسم، خیابوناش رو حفظ ام، اینجا گم نمیشم، اگرم گم بشم یکی هست که با لهجه دهاتی به هر بدبختی ای که شده منو راهنمایی کنه، اما اونجا...
نا امید از آینده اینجا، زرق و برق و تبلیغ اونجا، همه و همه میگه برم، اما...بوی عیدی، بوی نون، بوی کاغذ رنگی، همه و مه پا مو اینجا میبنده.نمی بینی دلم تنگه، هنوز نرفته دلم تنگه...
توهم یه روز بزرگ میشی، میری تا شهر رویاها
به یاد خونه میوفتی، چشات میشه مثل دریا
به یاد امشب و هرشب، که من بی خواب و آواره
نشستم تا سحر بیدار، به پای تو و گهواره
لا لایی لا لایی لا لایی....
دل کندن همیشه سخته ولی وقتی قراره بری و یه دنیای جدید و تجربه کنی میتونی با همون دلتنگی هات زندگی کنی.
خب می خوای نرو ! هان !؟؟؟ اینجوری منم حالم بهتره ! اصلا بهم میزنیم اگه نرفتی ! خب ؟! نرو !
سلام.
قلم بسیار گیرا و جذابی دارید.
بسیار از نوشته هاتون لذت بردم.
پدرام باشید.
[گل]بدو بدو[گل][گل]بدو بدو[گل][گل]بدو بدو[گل][گل]بدو بدو[گل][گل]بدو بدو[گل][گل]بدو بدو[گل][گل]بدو بدو[گل][گل]بدو بدو[گل][گل]بدو بدو[گل][گل]بدو بدو[گل][گل]بدو بدو[گل][گل]بدو بدو[گل][گل]بدو بدو[گل][گل]بدو بدو[گل][گل]بدو بدو[گل][گل]بدو بدو[گل][گل]بدو بدو[گل][گل]بدو بدو[گل][گل]بدو بدو[گل][گل]بدو بدو[گل][گل]بدو بدو[گل][گل]بدو بدو[گل][گل]بدو بدو[گل][گل]بدو بدو[گل][گل]بدو بدو[گل][گل]بدو بدو[گل][گل]بدو بدو[گل] آپ شــــــــــــدم[نیشخند]
سلام بابک....نمی دونم چرا دارم اینجا نظر میدم.....اونم بعد این همه مدت......نمی دونم چرا دارم اینجا باهات حرف میزنم.....شاید چون میدونم اول تایید می کنی ( البته می کردی...الان رو نمیدونم) بعد اجازه نظر دهی میدی....... من از بچه ها شنیدم که عید داری میری....راست و دروغش رو نمیدونستم...اومدم اینجا . مطمئن شدم......دلم یهو گرفت...یاد خیلی از خاطره ها افتادم....
دور دور با بهادر....
اولین سیگار....
.
.
.
.
.
.
برو تا شمال جاویدان و ......
خلاصه ، زندگی بد چیزیه...آدم هیچ وقت نمیفهمش....خواستم بگم اگه خواستی بگو که قبل رفتنت مخصوصا که علیرضا هم ایرانه هم رو ببینیم......دلم نمی خواد اون ور دنیا باشی و هنوزم از هم دلخور باشیم.....به هر حال هر چی پیش اومده و هر کی هم مقصر بوده فکر می کنم از سن من و تو گذشته این بچه بازیا.....خلاصه به حرمت همه روزای خوب ، دوست داشتم ببینمت....اگه OK بودی خبرم کن....چه تو وبلاگم....چه از طریق علیرضا ... چه از طریق تلفن......
یا علی.....
Midnam che hali dari. va midonam dostad onja che hali daran. va daram in tajrobaram mikonam ke dostat inja che hali daran.
دریغ از بوی دوستیها، دریغ از جوونیمون
سفرت بخیر دوست من، امیدوارم دلتنگ نشی
سفرت بخیر.
دلم می خواست یک حرفایی بزنم.دمه رفتنته ! فقط برات آرزوی خوشحال می کنم هر جا که هستیُ- هر جا که می ری
دلم برات یه ذره شده.دارم اااااااررررر میزنم...باببببببببببببببببک
الان اومدم اینجا رو دیدم.آدمایی که نشون نمیدن احساساتشونو.خیلی احساساتین.کاش اینجا نمیومدم.دلم خیلی گرفته بود و بدتر شدم.اینجا هر روز نبودنت بیشتر احساس میشه.چی بگم......
درست که هیچ کدوم از این بوها که توی وطن هست هیچ جا نیست اما چرا دلمون می خواد بریم ؟ همه می گن غربت بده ...یاد کردن تجربه اش با همه ی شیرینی هاش برای من یه حس سنگین داره ...اما حالا که اینجام می فهمم حداقل توی غربت اول خدا بعد خودم و بهتر پیدا می کنم ...