-
Manipulation
پنجشنبه 3 اسفندماه سال 1385 14:08
هزار آفتاب خندان در خرام توست، هزار ستاره گریان در تمنای من عشق را، ای کاش، زبان سخن بود... عزیزم سلام! این روزها از هوای پادگان خبر ندارم.مگر نگفتم؟ دوره آموزشی تمام شد.جشن سردوشیمان هم دوشنبه 30 بهمن، بدلیل برف، در مسجد برگزار شد.(2 ماه تمرین رژه کردیم و به یک غمزه آسمان، همه چیز تعطیل شد!) 2روز هم امریه صادر کردن...
-
نامه ای نوشته بر باد...
سهشنبه 10 بهمنماه سال 1385 19:41
عزیزم سلام! این روزها هوای پادگان سرد است، هوای دلم هم.روزها خسته میشوم، شبها کم خواب.روزها امیدی ندارم، شبها ذوقی.کورسو امیدم، پایان روز است و اندک شوقم، نوشیدن چای در بوفه ای کثیف.منشی یگان شده ام، همینطور ارشد عقیدتی _ سیاسی.راننده ارکان یگان و فرمانده گروه تخلیه یگان آماده.از همه مهمتر مسوول بخاری! با این همه...
-
5 سال گذشت...
جمعه 1 دیماه سال 1385 22:03
از بزرگترین آرزوهای من، اینه که دلیل چیزهایی که ما به اونها، نسبت حکمت خدا، خیر و صلاح یا تقدیر رو میدیم، بفهمم.فردا 2 دیماهه، بعد از 5 سال، هنوز هم همون 2 دی.فردا 2 دیماهه، اما من دارم میرم سربازی.فرقش با سالهای دیگه، اینه که حتی نمیتونم برم بهشت زهرا.امسال حتی نمیتونم یه شاخه گل یا یه شاخه شعر بذارم روی سنگت، تف به...
-
Never cared for games they play
چهارشنبه 22 آذرماه سال 1385 23:35
بیا بنویسیم روی خاک، رو درخت، رو پر پرنده، رو ابرا بیا بنویسیم روی برگ، روی آب، توی دفتر موج، رو دریا بیا بنویسیم که خدا، ته قلب آینه است مثل شور فریاد یا نفس، تو حصار سینه است با هم میشه موندن، وقتی که، هیچی موندنی نیست اوج هر صدای عاشقه، که شکستنی نیست با صدام میام، همه جا، تورو مینویسم روی آینه گریه هام، گونه های...
-
شاش!!
سهشنبه 14 آذرماه سال 1385 23:16
به همین راحتی.همین امروز، راس ساعت ۲۲:۱۵ معلوم شد که قضیه معافی من به بن بست رسیده.از مشخصات ایران، یا بهتر بگم زندگی من اینه که، ۹۵ درصد، در عرض ۳ هفته، تبدیل میشه به شاش درصد!! بدین ترتیب من ۲ دیماه(چه تاریخ گهی!!) میرم سربازی، همینیست که هست!! عوضش مرد میشم! به مملکتم خدمت میکنم! ۲ سال عمر من کجا و ارزش مملکتم...
-
هذیانی (Pinprick)
دوشنبه 6 آذرماه سال 1385 22:18
چاقو به دستم، رگ تو دستم، کلی فکر...همه اونایی که اومدن و رفتن، همه اونایی که نیومده رفتن، همه اونایی که موندن اما کاش میرفتن، همه اونایی که رفتن اما کاش میموندن.چاقو، رگ، وسوسه زدن...همه کارایی که کردم و نباید میکردم، همه کارایی که نکردم و باید میکردم، همه کارایی که کردن و نباید میکردن، همه کارایی که نکردن و باید...
-
Stationary traveller
شنبه 27 آبانماه سال 1385 21:51
می مینور،ر ماژور،می مینور...آسمان چشم او، آیینه کیست... آره برادر من! وقتی همیشه یا زود میرسی یا دیر، یعنی مشکل سرعت داری.یا انقدر تخت گاز میری که همه مراحل و موانع رو رد میکنی و باز هم ادامه میدی، که آخر کار، وقتی ترمزدستی رو میکشی، مراسم تموم شده و کسی برای اهدای جوایز نمونده.یا انقدر دیر میرسی که همه مدالها توزیع...
-
اثیری...
شنبه 13 آبانماه سال 1385 17:08
تا من بدیدم روی تو ای ماه و شمع روشنم هرجا نشینم، خرمم هرجا روم، در گلشنم من آفتاب انور ام خوش پرده ها را بردرم من نوبهار ام، آمدم تا خارها را برکنم با شمایم، آنگاه که بین شمایم، بی شمایم، هرگاه که در تنهایی خویش، غرقه افکارم.چون با شمایم، به شما احساس نیاز میکنم، آنوقت که بی شمایم، احساس بی نیازی.خدا را میپرستم و شما...
-
دلهامون شکسته یا علی...
جمعه 21 مهرماه سال 1385 16:50
من غلام قمرم، غیر قمر هیچ مگو پیش من جز سخن شمع و شکر هیچ مگو سخن رنج مگو، جز سخن گنج مگو ور از این بیخبری، رنج مبر، هیچ مگو دوش دیوانه شدم، عشق مرا دید و بگفت: آمدم، نعره مزن، جامه مدر، هیچ مگو گفتم ای عشق، من از چیز دگر میترسم گفت آن چیز دگر نیست، دگر هیچ مگو من به گوش تو سخنهای نهان خواهم گفت سر بجنبان که بلی، جز...
-
ساقی خمار آلوده ام...
جمعه 31 شهریورماه سال 1385 10:37
تازه داره مستی تو از سرم میپره.دارم سردرد بعد از مستی رو هم میگذرونم.تازه دارم به خودم میام.تازه میفهمم دور و برم چه خبره.تازه میفهمم چی به من گذشته.من چی بودم، چی شدم؟ چطور تونستم؟ با این همه اطلاعات، از من بعید نبود؟ دارم عوض میشم؟ دارم خراب میشم؟مثل بقیه؟ زود نبود؟ تقصیر کسی نیست.خودم مقصرم.90% احتمال کافی بود برای...
-
I'm alive
سهشنبه 21 شهریورماه سال 1385 19:59
من هنوز زنده ام و این از همه چیز مهمتره.خیلی وقت بود فکر میکردم مرده ام یا لااقل دارم میمیرم، اما حالا مطمئنم که هنوز زنده ام.رفتم شمال و برگشتم، و حالا گوله انرژی ام، تا کور شود هرانکه نتواند دید!!! رفتم شمال، به سادگی یه شمال رفتن، اما عجب سفری شد.پر از خنده، پر از خوشی و البته پر از خاطره: مورچه، شته نابالغ، حموم...
-
Damn it
دوشنبه 13 شهریورماه سال 1385 11:31
از کجا باید شروع کرد، قصه عشق رو دوباره؟ تا همه بغضهای عالم، سر عاشقی نباره با زمین خیلی غریبه ام، با هوای تو صمیمی دیده بودمت هزار بار، توی رویای قدیمی به نگاه چشم گریون، یه فرشته رو زمینی چشمامو به روت میبندم، تا که اشکامو نبینی با تو فریاد یه آب را، میکشم تا اوج باور دلهای آبی همیشه، میمونن بی یار و یاور غربت...
-
دوستی...
پنجشنبه 2 شهریورماه سال 1385 16:54
من گمان میکردم، دوستی همچون سروی سرسبز، چارفصلش همه آراستگی ست. من چه میدانستم، هیبت باد زمستانی هست. من چه میدانستم، سبزه میپژمرد از بی آبی، سبزه یخ میزند از سردی دی. متاسفانه باید پذیرفت که دوستی هم مثل خیلی چیزهای دیگه رنگ باخته، دوستی هم تاریخ مصرف داره، دیگه دوستیهای طولانی مدت امکان نداره، همه بعد از یه مدت...
-
روز میلاد...
سهشنبه 17 مردادماه سال 1385 12:02
برای روز میلاد تن من ، نمیخوام پیرهن شادی بپوشی به رسم عادت دیرینه حتی ، برایم جام سر مستی بنوشی برای روز میلادم اگر تو ، به فکر هدیه ای ارزنده هستی منو با خود ببر تا اوج خواستن ، بگو با من که با من زنده هستی که من بی تو نه آغازم نه پایان تویی آغاز روز بودن من نذار پایان این احساس شیرین بشه بی تو غم فرسودن من نمیخوام...
-
روزگار غریبی است نازنین...
جمعه 30 تیرماه سال 1385 16:01
این همه آشفته حالی، این همه نازک خیالی ای به دوش افکنده گیسو ، از تو دارم از تو دارم این غرور و عشق و مستی، خنده بر غوغای هستی ای سیه چشم و سیه مو ، از تو دارم از تو دارم این تو بودی کز ازل، خواندی به من، درس وفا را این تو بودی کآشنا کردی به عشق، این مبتلا را من که این حاشا نکردم،از غمت پروا نکردم دین من، دنیای من، از...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 24 تیرماه سال 1385 16:07
بازم اشکهای چشمام، مثل آب روونه آدم با چه امیدی، تو این دنیا بمونه دیگه با چه غروری، بگم خیلی صبورم؟ مگه میشه تو گریه، بگم مست غرورم؟ صدام کن که دوباره، بشم عاشق عاشق بیام با یه اشاره، بیام با یه اشاره تو قلبت کی عزیزتر شده از من؟ کی اومد که بدت اومده از من؟ کنار تو همش عشقه تو حرفهام چقدر پیش تو آروم میشه دنیا صدام...
-
If a kiss is the language of love,then we have lot to talk about
چهارشنبه 14 تیرماه سال 1385 19:51
معنی و معنا به نظر من چیز بیهوده ایه. اصولا همه مشکلات بشر از جستجو و کنکاش در همین معانی سرچشمه میگیره. به این لغات نگاه کنید: ثروت، دوست، عشق، وفا، قلب، اطمینان، تکیه گاه، دروغ، راست، غم، شادی، تحصیلات، حیات، بقا، ارتباط، تماس، سکس، انزوا، قدرت، جمع، تنهایی، گذشته، حال، آینده، هدف، قسمت، تفریح و.... حالا قبول دارین...
-
ما تحقیر شدیم...
پنجشنبه 1 تیرماه سال 1385 12:28
جام جهانی برای ما تموم شد.برای ملتی که چیزی براش نمونده جز اینکه آرزوها و بزرگیهاش رو فقط تو مستطیل سبز جستجو کنه.ملتی که دستیابی به فناوری هسته ای و ایستادن در مقابل نیمی از دنیا رو درحد چند تا جک و چند تا SMS لوس پایین میاره ، اما برای یک برد فوتبالی حاضره تمام شب رو تو خیابون به حرکات موزون بگذرونه!!! میگن کارهای...
-
اگر بگویم که سعادت،حادثه ایست بر اساس اشتباهی...
چهارشنبه 10 خردادماه سال 1385 16:24
هنوز هم روزها از پی هم میگذرند و من ام غرق ِ عطر اطمینان.اگرچه بسیارند حوادثی که خلقم را تنگ میکنند اما... صداقتت بوی تعفنی نو میدهد. آنجا که با دستمالی خون آلود در جیبم،به دنبال ِبکارتت میگردم.میگویند حقیقت مثل دستمال ِشب ِزفاف دورانداختنی است،پس من حقیقت را در جیبم گذاشته ام. تو بگو خالی هستیم و دچار یکنواختی، من...
-
ای در دل من،میل و تمنا همه تو...
شنبه 16 اردیبهشتماه سال 1385 22:00
خوشگلم!!مرسی که هنوز چشمم نزدی.هنوز هم حس میکنم خوشبختترینم.حتی اگر فکر سربازی و زمان رفتنش و گرما و این چیزها من رو به خودش مشغول کنه.حتی اگر گاهی کمبود یه نگاه مملو از عشق(حداقل در ظاهر!!)رو حس کنم،یا با تمام وجود یاد نگاههای قبلی بیفتم و دلم براشون تنگ بشه.حتی مثل قبلها،وقتی با علیرضا میرم بیرون،به این فکر نمیکنم...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 2 اردیبهشتماه سال 1385 21:24
ز آتش پنهان عشق،هرکه شد افروخته دود نخیزد از او،چون نفس سوخته مایه آرام دل،چشم هوس بستن است از طپش آسوده است،باز نظر دوخته دلبر بی خشم و کین،گلبن بی رنگ و بوست دلکش پروانه نیست،شمع نیفروخته آمد و آورد باز،از سر کوی اش کلیم بال و پر ریخته،جان و دل سوخته...
-
قصه همیشه تکرار...
دوشنبه 14 فروردینماه سال 1385 15:06
مگه کاری داره؟ما که عادت کردیم،عادت کردیم که خیلی راحت پا رو دلمون بذاریم و ادامه ندیم.مگه چی میشه؟یه مشت غم و غصه خوردن و یه پاکت سیگار کشیدن و یه مدت دپ زدن،بعد هم از سرمون میپره.دیگه فوق تخصص داریم تو اینکه از یکی خوشمون بیاد و طرف اصلا تو این باغها نباشه!!! به همین راحتی.خیلی ها فکر میکنن مهمترین قسمت مرد...
-
خارا دل تو،مینا دل من...
دوشنبه 29 اسفندماه سال 1384 11:47
امشب حدودای ساعت 10 سال 84 رو تحویل میدیم و سال 85 رو تحویل میگیریم.امسال هم گذشت،با تمام پستی و بلندی و تمام خوبیها و بدیهاش،خنده ها و گریه ها،رفتن ها و موندن ها،فقط گذشت.سال عجیبی بود.اولش با ارتباط آمریکا با آفریقای جنوبی شروع شد.چه حسی،چه حالی،چه انتظاری.عکس،شرح،تفصیلات،یه جورایی سفرنامه مارکوپولو. برگشتن مصادف...
-
دست و پا...!!
پنجشنبه 18 اسفندماه سال 1384 19:14
کی اشکهاتو پاک میکنه،شبها که غصه داری دست رو موهات کی میکشه،وقتی منو نداری؟ شونه کی،مرهم هق هقت میشه دوباره از کی بهونه میگیری،شبهای بی ستاره؟ دیگه تو این دوره زمونه اینقدر از این دستها و شونه ها پیدا میشه که حتی تو صندوق عقب ماشینها و کنار لاستیک یدک هم میشه برای روز مبادا از این جور چیزها پیدا کرد.خوب اشکالی هم...
-
خوشحالم از اینکه باورت نکردم...
پنجشنبه 4 اسفندماه سال 1384 15:06
" - ... نگران من نباش،حالم خوبه.تنها نیستم،فقط جدام.افسرده هم نیستم،خسته ام،خسته... - از چی؟ - از این الکی زنده بودنه،بیهودگیه.انگار همه چی گند گرفته،بوی عفونت داره خفه ام میکنه... - شنیدن این حرفها دیگه واسم تازگی نداره،میدونی روزی چند تا آدم مثل تو میان مطب من؟ - چجوری گولشون میزنی خانم روانشناس؟ - پوچی و سرخوردگی...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 20 بهمنماه سال 1384 20:43
...I lost my پ.ن: مقایسه پارسال با امسال،نشون میده که هر چیزی لیاقت میخواد.
-
بدون شرح
جمعه 7 بهمنماه سال 1384 19:01
میخواستم بنویسم از اینکه دیروز امتحانام تموم شد،از اینکه خیر سرم مهندس شدم،از اینکه... ولی ترجیح دادم بنویسم... بس که جفا ز خار و گل،دید دل رمیده ام همچو نسیم از این چمن،پای برون کشیده ام شمع طرب زبخت ما،آتش خانه سوز شد گشت بلای جان من،عشق به جان خریده ام...
-
آخرین کلاس...
شنبه 17 دیماه سال 1384 20:04
به راه وی،تا سحر ماندم، ژاله افشاندم، او نیامد... آخرین باری که سر کلاس،پشت این میز و نیمکتها نشستم،اصلا تجربه جالبی نبود... درون خلوت ما،غیر درنمیگنجد برو،برو... که هرکه نه یار من است،بار من است...
-
به بلندی یلدا قسم که دلم تنگه...
جمعه 2 دیماه سال 1384 17:02
نامه ای بی تمبر و تاریخ، نامه ای بی مهر و امضا،کوچه دلواپسیها، برسه به دست بابا. با سلام خدمت بابا، عرض کنم که غربت ما،انقدرهام بد نیست که میگن، راضیم،الحمدلله...! ۴ سال گذشت... -------------------------------------------- جشن فارغ التحصیلی ما هم دیشب برگزار شد.میتونست بهتر از اینها باشه،چه اجرای مراسم،چه...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 23 آذرماه سال 1384 15:10
رو لبهای شکستمون، بوسه هامون چه بی ریاست، تو قلبای گرفتمون، صدا فقط صدای پاست. تو قلب من فقط وفا، تو ناز تو فقط ادا، صدای من چه خوش صدا، نگاه تو چه بی وفا. هوای سفر زد به سرم، خیره شدم دور و برم، نخواستی حتی بمونم، بازم برات، دل بخونم. بزن کنار،ابر غم رو، با من ببین،ستاره رو، بزن به آب،قایقم رو، بده نجات،این دلم رو....