تنهایی

نه، من خانه ای ندارم، حرفی نمانده است. دیوار و سقف خانه من، همین هاست که مینویسم. همین طرز نوشتن، از راست به چپ...

تنهایی

نه، من خانه ای ندارم، حرفی نمانده است. دیوار و سقف خانه من، همین هاست که مینویسم. همین طرز نوشتن، از راست به چپ...

کاملا روزمرگی!!




اولا خیلی کار دیروزت برام جالب بود.ببین من اصلا کاره ای نبودم که تو سه شنبه 45 دقیقه با او حرارت و عصبانیت انقدر راجع به اونا باهام حرف زدی بعد هم دیروز این همه با هم بودین.بابا خدایین شماها.جالبتر اینه که خودت از دورویی و اینکه ادما یهو 180 درجه تغییر موضع میدن مینالیدی  حالا اسم این کار تورو چی میشه گذاشت؟به خدا دیگه نمیدونم به شماها چی بگم؟؟؟

دوما این برنامه های پنجشنبه داره بیخودی باحال میشه.دوتا دیوونه (من و امیر) راه میوفتن تو خیابونا و با اینکه از نظر اعصاب جفتشون داغونن ولی تا حد ادرار!!! میخندن و از اون جالبتر همراهی بقیه مردم با اوناست.حتی تصادف هم میکنن به خنده برگزار میشه.

سوما وای سحر جونم خیلی مرسی که زنگ زدی.وقتی گفتی میخوای بهت زنگ بزنم؟ و بعدش صدای زنگ تلفن اومد باورم نمیشد که تویی.خیلی دلم برات تنگ شده بود و کلی حال کردم عزیزم.اینجا کجا و تورنتو کجا؟

چهارما هنوز دارم از خنده میمیرم.پریروز یکی برام افلاین گذاشته بود:
((hi..asl plz...19/tehran/bitch/mirdamad...))
با اینکه فهمیدم چی میگه ولی انقدر تو شوک بودم براش افلاین گذاشتم که من منظورت رو نفهمیدم.دیدم انلاینه.گفت دوست پسرم من رو ول کرده و رفته منم دنبال یه بابک نامی میگردم که شریک سکسی باشه برام.(بیچاره از من سکسی تر گیر نیوورده!!) منم بهش گفتم من از این فضولا که میخوان سر از کارم در بیارن و آمارم رو بگیرن دور و برم زیاد دارم برای همین هم نمیتونم بهت اعتماد کنم.حالا هم رفته که اعتمادم رو جلب کنه.ولی اگه واقعا این کاره ای که زدی به کاهدون اگر هم نه که من نم پس نمیدم یجور دیگه جواب سوالات رو گیر بیار.

پنجما خیلی برام جالبه که بعضی وقتها ادما پی به اشتباهشون میبرن ولی به خاطر غرور مسخرشون خودشون نمیان جلو و دست به دامن عالم و ادم میشن...بابا کوتاه بپوش.

ششما دیشب با تلفنت من و یه روز خوب رو داغون کردی.این کارا چیه با خودت میکنی؟من که برای چشمت دعا میکنم تو هم انقدر به خودت سخت نگیر...

هفتما سارایی ناراحت و نگران عموش هست.لطفا براش دعا کنین که هرچه زودتر سلامتیش برگرده.سارا جونم تو هم انقدر غصه نخور...

هشتما :
گر همچو من افتاده این دام شوی......ای بس که خراب باده و جام شوی
ما عاشق و رند و مست و عالم سوزیم......با ما منشین اگر نه بدنام شوی

هیچ وقت از سیاهی خوشم نمیومده ولی عاشق این ابر سیاهم که دو روزه اسمون تهرون رو پوشونده.دیروز که با پیام از دانشگاه برمیگشتیم حرف بارون شد منم ناخوداگاه این بیت رو خوندم:
کاش امشب باران ببارد
کاش باران از دل خاک شاخه ای از گل برارد...
وقتی برای خرید پیاده شدم دونه های ریز و قشنگش خورد به صورتم تا الان هم ادامه داره.خوب اینم از برکت ماه رمضانه دیگه...
یک رمضان دیگه با تمام قشنگیهاش شروع شد.به قول زهرا هیچ جایی مثل ایران ماه رمضان حال نمیده.هیچ جایی از تلویزیون ربنا پخش نمیشه،هیچ جایی موقع افطار رو نمیشه از خلوتی خیابونا فهمید،هیچ جای دنیا سفره زیبا و در عین حال ساده اینجارو نداره.چای،خرما،نون حالا سنگک یا بربری،پنیر،زولبیا و بامیه و از همه خداتر شعله زرد.همه اینارو دوست دارم و میپرستم حتی گشنگیش رو.همش قشنگه و از انجامش یه حس خوب به ادم دست میده.
خدا کنه تو این ماه هممون یک کم فکر کنیم و به خودمون برسیم.حیفه اگه بیاد و بره و فقط گشنگی برامون بمونه...التماس دعا

p.s :این دو تا مطلب رو تو یه روز نوشتم ولی حالا میتونین برای مطلب مرحوم ویگن هم کامنت بدین!!


ویگن


قد و بالای تو رعنارو بنازم
تو گل باغ تمنا رو بنازم
تو که با عشوه گری
از همه دل میبری
منو شیدا میکنی
چرا نمیرقصی...



ویگن هم رفت.

من هنوز خواب میبینم که دوره دوره وفاست
که اعتبار عشق بجاست ،دنیا به کام ادماست
من هنوز خواب میبینم که این خودش غنیمته
برای دیگرون یه خواب برای من حقیقته
هنوز تو قصه های من رنگ و ریا جا نداره
دروغ نمیگن ادما،دشمنی معنا نداره
هنوز تو قصه های من هیچ کسی تنها نمیشه
کسی به جرم عاشقی خسته و تنها نمیشه
هنوز توی دنیای من هر ادمی یه عالمه
گل رو نمیفروشن به هم،گل مثل قلب ادمه
من هنوزم خواب میبینم اما برای کی بگم؟
وقتی که باور ندارن به این جماعت چی بگم؟

سوته دلان یکی یکی تموم شدن
سوته دلی نمونده غیر از خود من
کسی که عشق و غمو فریاد بزنه
حقیقت ادمو فریاد بزنه...

خدایم...خدایم...آه ای خدایم
صدایت میزنم بشنو صدایم
شکنجه گاه این دنیاست جایم
به جرم زندگی این شد سزایم
آه ای خدایم بشنو صدایم
مرا بگذار با این ماجرایم
نمیپرسم چرا این شد سزایم
آه ای خدایم بشنو صدایم
گلویم مانده از فریاد و فریاد
ندارد کس غم مرگ صدا را
به بغض در نفس پیچیده سوگند
به گلهای به خون غلطیده سوگند
خدایم ای پناه لحظه هایم
صدایت میزنم با گریه هایم
الهی در شب قبرم بسوزان
ولی محتاج نامردان مگردان
عطا کن دست بخشش همتم را
خجل از روی محتاجان مگردان
الهی کیفرم را میپذیرم
که از تو ذات خود را  پس بگیرم
کمک کن تا که با ناحق نسازم
برای عشق و ازادی بمیرم...

همه چیز تموم شد منم تموم شدم...
بمیرم ای شکسته دل چه بی صداست شکستنت.

خدایا یه باره منو بکش راحتم کن.چرا زجرم میدی؟چرا میخوای دیوونم کنی؟میخوای همش رو هم جمع بشه تا من قید همه چیز رو بزنم تا تو هم بهانه داشته باشی؟اخه بنده از من خرتر گیر اوردی تاحالا؟این همه بلا سرم اوردی من احمق حتی نمازم رو هم ترک نکردم.از این ادم گاوتر؟از این ادم منت کشتر؟پس گاو به کی میگی؟احمق به کی میگی؟منم...من گاوم...من احمقم...من توسری خورم....من بازم ولت نمیکنم تو هم یکه تازی کن...میدونم تا یک کلمه هم حرف بزنم دارم کفر میگم و ناشکری میکنم.اره حق من فقط سکوته...فقط له شدن...دندم نرم...خاک بر سرم کنن که انقدر گاوم تو هم اینو خوب فهمیدی یعنی همه خوب فهمیدن
اما اینبار میخوام ترک کنم...نماز رو نه چون همون گاو سابقم.میخوام خودم رو ترک کنم.دیگه نمیخوام اون بابک همیشگی باشم.میخوام عوض بشم.دیگه نمیخوام صفا داشته باشم...نمیخوام صادق باشم...نمیخوام دوست داشته باشم و دوست داشته بشم...نمیخوام راست بگم...نمیخوام دلم رو بذارم کف دستم.میخوام زیر پام لهش کنم.میخوام بندازمش دور.میخوام افسار گسیخته بشم.میخوام بفهمی که تاحالا خیلی صبر کردم.میخوام بفهمی که سهمم این نبوده.میخوام بهت یاداوری کنم...میخوام بفهمی...بفهمی...بفهمی...بفهمی