تنهایی

نه، من خانه ای ندارم، حرفی نمانده است. دیوار و سقف خانه من، همین هاست که مینویسم. همین طرز نوشتن، از راست به چپ...

تنهایی

نه، من خانه ای ندارم، حرفی نمانده است. دیوار و سقف خانه من، همین هاست که مینویسم. همین طرز نوشتن، از راست به چپ...

5 سال گذشت...

 

از بزرگترین آرزوهای من، اینه که دلیل چیزهایی که ما به اونها، نسبت حکمت خدا، خیر و صلاح یا تقدیر رو میدیم، بفهمم.فردا 2 دیماهه، بعد از 5 سال، هنوز هم همون 2 دی.فردا 2 دیماهه، اما من دارم میرم سربازی.فرقش با سالهای دیگه، اینه که حتی نمیتونم برم بهشت زهرا.امسال حتی نمیتونم یه شاخه گل یا یه شاخه شعر بذارم روی سنگت، تف به این دوریها.
تنها آهنگی که هر دفعه گوشش میدم، امکان نداره اشکهام خود به خود جاری نشه، آهنگ "شبهای رفتن تو" از معینه.امشب تا صبح، این آهنگ رو گوش میدم و آروم اشک میریزم، که فردا روز دیگریست...


شبهای رفتن تو، شبهای بی ستاره است
ببین که خاطراتم، بی تو چه پاره پاره است
با هر نفس تو سینه، بغض تو تو گلومه
با هر کی هرجا باشم، عکس تو روبرومه
آخ که چقدر تنگه دلم، برای اون شبهامون
کاشکی که اون عشق بشینه، دوباره تو دلامون
چی میشه برگردی بازم، به روزای گذشته
هوای پاییزی چرا، تو عشق ما نشسته
سپردی عهدمون رو، به دست باد و بارون
منو زدی به طوفان، خودت گرفتی آروم
قهر تو رامو بسته، غم دلمو شکسته
تو این صدای خسته، یاد تو پینه بسته

پ.ن:
وای از غرور تازه به دوران رسیده ای                  وقتی میان طایفه ای پست میرود
هرچند مضحک است و پر از خنده های تلخ         بر ما، هرآنچه لایقمان هست میرود

مبادا آلبوم جدید علیرضا عصار (نهان مکن) رو از دست بدین...