تنهایی

نه، من خانه ای ندارم، حرفی نمانده است. دیوار و سقف خانه من، همین هاست که مینویسم. همین طرز نوشتن، از راست به چپ...

تنهایی

نه، من خانه ای ندارم، حرفی نمانده است. دیوار و سقف خانه من، همین هاست که مینویسم. همین طرز نوشتن، از راست به چپ...

عشق آتشین من، رفته از یادم...


داستان دو شخصیت عمده داره:

۱ -  نفر اول میگه دوستت دارم. هروقت عصبانی با ناراحت هستی، نه تنها نمیره رو مخت، بلکه به هر طریقی سعی میکنه آرومت کنه. باهات حرف میزنه، باهات شوخی میکنه، نازت رو میکشه، لوست می کنه، قربون صدقت میره، میاد پیشت و ....

۲ -  نفر دوم هم میگه دوستت داره. وقتی ناراحت یا عصبانی هستی نمیتونه آرومت کنه، بعد از یکی دوبار پرسیدن که چته، شروع می کنه رفتن روی اعصابت. با غر غر شروع می کنه و بعد هم باهات دعوا میکنه، آخر سر هم میگه هروقت حالت خوب شد خودت برگرد.

میشه نفر اول و دوم یک نفر باشن؟ اگه میشه چجوری؟ اگر هم نمیشه کدوم کارِ درست رو میکنن. کدوم قابل اعتمادترن. دوستت دارم کدوم رو باید باور کرد ؟؟؟؟؟؟؟......