تنهایی

نه، من خانه ای ندارم، حرفی نمانده است. دیوار و سقف خانه من، همین هاست که مینویسم. همین طرز نوشتن، از راست به چپ...

تنهایی

نه، من خانه ای ندارم، حرفی نمانده است. دیوار و سقف خانه من، همین هاست که مینویسم. همین طرز نوشتن، از راست به چپ...

مرد جان به لب رسیده را چه نامند...

 

شیوه نوشین لبان، چهره نشان دادن است
پیشه اهل نظر، دیدن و جان دادن است
چون به لعلش میرسی، جان بده و دم مزن
مزد چنین عاشقی، نقد روان دادن است

میگذرن، این روزا میگذرن و گردشون میمونه.خاک خاکه، گرد هم گرده، حالا چه خوش بگذره، چه بد.میسازیم خاطره هارو، میبازیم رابطه هارو، اما باز هم میگذرن، این روزا میگذرن.برای هرکدوممون یه جور اثر داره.گذشت زمان برای یکی معنی فراموشی داره و برای یکی بوی عادت.یکی آینده اش رو تو گذشته میسازه و یکی از گذشته، آینده اش رو.اما میگذرن، این روزا میگذرن.

Nights in white satin
Never reaching the end
Letters I've written
Never meaning to send
Beauty I'd always missed
With these eyes before
Just what the truth is
I can't say any more

میدونی، میدونین، برای من مهم نیست، هر کاری بکنین و هر اتفاقی بیفته، برای من مهم نیست.شاید این گذشتن برای من معنی بی خیالی پیدا کرده، اما این هم مهم نیست.یه چیزی میمونه به نام خاطره، یا حتی یادگاری.اونه که مهمه چه رنگی باشه.
میتونیم خودمون رو عقل کل بدونیم، میتونیم با خوندن چند تا رمان یا با شنیدن چند تا موزیک فرانسوی که هیچی هم ازش نمیفهمیم، ادعای روشنفکری بکنیم.اما روشنفکری کجا و رفاقت کجا؟ اون شلنگ رو بذاریم زمین و رفاقت کنیم، چون میگذرن، این روزا میگذرن.                                                


پ.ن1: نانوا هم جوش شیرین میزند، بیچاره فرهاد !
پ.ن2: هر اتفاقی نیاز به توجه و تشویق داره، حتی اگه مربوط به خودمون نباشه.خیلی وقتها جلوی اتفاق رو نمیشه گرفت، یا حتی ما در موقعیتی نیستیم که این اجازه رو داشته باشیم.اصلا هم ارزش نداره که خودمون رو خراب کنیم یا حتی زیر هجوم حادثه، خودمون رو له کنیم.نمیدونم چرا سختته، اما از جلوی حادثه خودت رو بکش کنار، تحمل کن، بخصوص که قرار نیست بیشتر از 6 ماه طول بکشه !
پ.ن3: صبر نمیکنم تا اتفاقهای بد به طرفم بیان، خودم میرم به سمتشون و اگه بشه دورشون میزنم، پس حتی یک لحظه هم فکر نکن که اون روز میرسه...

 

Mistique

 

اگرچه نگرانی زیاده،

اگرچه دلمشغولی زیاده،

اگرچه درگیری ذهنی زیاده،

اگرچه میدونم آخرش گند میزنی،

اگرچه قابلیت انجام خیلی کارها رو پیدا کردم،

اگرچه قابلیت شنیدن خیلی چیزهارو پیدا کردم،

اگرچه 24 ساعت شد 29 ساعت و چه خوب شد که شد،

اگرچه هممون داریم توی "گه" بالا پایین میپریم و در عین حال شلنگ گرفتیم دستمون که بقیه رو بشوریم،

اما...