تنهایی

نه، من خانه ای ندارم، حرفی نمانده است. دیوار و سقف خانه من، همین هاست که مینویسم. همین طرز نوشتن، از راست به چپ...

تنهایی

نه، من خانه ای ندارم، حرفی نمانده است. دیوار و سقف خانه من، همین هاست که مینویسم. همین طرز نوشتن، از راست به چپ...

نمیدونم...نمیدونم

مرگ

وقتی که دلتنگ میشم و همراه تنهایی میرم       
داغ دلم تازه میشه،زمزمه های خوندنم           
وسوسه های موندنم با تو هم اندازه میشه            
قد هزارتا پنجره تنهایی اواز میخونم           
دارم با کی حرف میزنم؟نمیدونم نمیدونم         
این روزا دنیا واسه من از خونمون کوچیکتره        
کاش میتونستم بخونم قد هزارتا پنجره          
طلوع من طلوع من          
وقتی غروب پر بزنه موقع رفتن منه         
طلوع من طلوع من         
وقتی غروب پر بزنه موقع رفتن منه        
طلوع من طلوع من 
حالا که دلتنگی داره رفیق تنهاییم میشه    کوچه ها نارفیق شدن
حالا که میخوان شب و روز به همدیگه دروغ بگن   ساعتها هم دقیق شدن     
-----------------------------------------------------------------------------
امروز وقتی برمیگشتم خونه دیگه حتی بوی پیچ های امین الدوله رو هم حس نکردم.....خیلی دور شدم...خیلی...از همه چیز

نظرات 16 + ارسال نظر
[ بدون نام ] یکشنبه 4 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 10:38 ب.ظ

شاید چون چیزی رو گم کردی ... هان ؟؟

سفر به اعماق اینترنت((امیر)) یکشنبه 4 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 10:40 ب.ظ http://explorer.blogsky.com

سلام
خوبی

وبلاگ خیلی قشنگی داری امیدوارم قشنگ تر هم بشه

مریم یکشنبه 4 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 11:04 ب.ظ

در خانه زیر پنجره گل داد یاس پیر...........

آریا یکشنبه 4 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 11:23 ب.ظ http://ghoonieh.blogspot.com

اینقد بد قضاوت نکنیم...باشه؟؟؟

سمن یکشنبه 4 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 11:29 ب.ظ http://doostaneh.persianblog.com

مطمئن باش که شما رو یادم هست.همیشه سر میزدم. تو وبلاگ آریا هم دیدم که نقل مکان کردین.اما معمولا بدون خبر میام ومیرم.

رعنا دوشنبه 5 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 11:24 ق.ظ

baske khar mizani ghat zady?
chi kon riazy mohandesy az emruz nakhun
ta halet khub she va nomratam az man kamtar she

رعنا دوشنبه 5 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 11:27 ق.ظ

dar zemn che aks etupiye be ham echiz shabihe joz marg

کیمیاگر دوشنبه 5 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 11:39 ب.ظ http://mehrgol.persianblog.com

بابک جان
چی شده؟؟ تو دیگه چرا دلت گرفته؟؟
گویا همه یه طورایی دل تنگ هستن.
مواظب خودت باش.

[ بدون نام ] سه‌شنبه 6 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 09:00 ب.ظ http://kameliya.persianblog

salam khobi doste aziz mamnon sar zady baz ham sar bezan khoshhal misham
mofagh bash

فاطیما سه‌شنبه 6 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 09:05 ب.ظ http://fatemeh-nikayin.persianblog.com

چرا همه اینجوری شدن؟؟؟؟؟

چنگْ آهنگ سه‌شنبه 6 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 10:27 ب.ظ

. کمال عشق چون بتابد کمترینش آن بود که خود را برای او خواهد و در راه رضای او جان دادن بازی داند، عشق این بود؛ باقی هذیان بود و علت…

نیمکت چوبی چهارشنبه 7 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 07:22 ق.ظ http://nimkat.blogspot.com

صدای سیاوش اینقدر توی گوشم می پیچه، که نمی تونم متنو بدون ریتم بخونم. اما می دونی چیه، فکر می کنم علاقه یی که لا اقل من به آهنگهای قمیشی دارم، به خاطر وجود یه غم مثبته. غمی که می سوزونتت، اما در عین حال امید توش موج می زنه. امیدوارم تو رو هم اینطوری ببینم. وبلاگ قشنگی داری. خوشحالم از اینکه روی نیمکت چوبی نشستی و باهام حرف زدی. امیدوارم همنشینهای خوبی باشیم، نه عابرینی گذرا. موفق باشی و شاد.

بابک چهارشنبه 7 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 08:47 ق.ظ http://linkshome.persianblog.com

وبلاگ شما در قسمت عمومی*خانه پیوندها*ثبت شد
برای تثبیت درستی اطلاعات خود به آدرس ما مراجعه کنید.

بابک جردن پنج‌شنبه 8 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 07:13 ق.ظ http:///http://babakjordan.persianblog.com

سلام خوبی . حرفات خیلی معنا دارن . عمق دارن. ادما روزمره ی داره خفشون میکن. وقت اینو نداره که کار خارج از برنامه انجام بدن. عین یه ماشین. در مورد نوشته قبلیتم منم عین تو فکر میکنم با این تفاوت که من تو اون زمان یادمه وقتی ازادی خرمشهرو از تلوزیون شنیدم ساعت نمیدونم ۴.۳۰ یا ۵ بود که همه زدیم بیرون صدای بوغ ماشین و اسفندو شیرینی بود که مردم داشتن از خوشحالی میدادن. البته من اون موقع ۸ سالم بود.

سارا پنج‌شنبه 8 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 07:42 ب.ظ http://saara.persianblog.com

سلام بابک جون
من از مسافرت اومدم. جات خالی عالی بود.
راستی اون متن همه همش مال خودم بود . چطور یه جا دیده بودیش؟؟؟
بعد هم من عاشق این شعری هستم که اینجا نوشته ای . حالم گرفته می شه. مخصوصا موزیکش. دلم برات تنگیده.روز شماری می کنم تا بیام ایران . راستی چرا باز دلت گرفته؟ نگفته بودم حساس نباش !!!!

زهرا پنج‌شنبه 3 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 09:32 ب.ظ http://faryaaaaad.persianblog.com

قد هزارتا پنجره تنهایی اواز میخونم
دارم با کی حرف میزنم؟نمیدونم نمیدونم ............... یک زمانی خیلی می خواندمش ): ......... دلم گرفت یکدفعه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد