زیر این گنبد نیلی،زیر این چرخ کبود
توی یک صحرای دور،یه برج پیر و کهنه بود
یه روزی زیر هجوم وحشی بارون و باد
از افق کبوتری، تا برج کهنه پر گشود
برجه،تنها سرپناه خستگی شد
مهربونیش مرهم شکستگی شد
اما این حادثه برج و کبوتر
قصه فاجعه دلبستگی شد
باد و بارون که تموم شد،اون پرنده پرکشید
التماس و اشتیاق رو ته چشم برج ندید
عمر بارون،عمر خوشبختی برج کهنه بود
بعد از اون حتی تو خواب هم اون پرنده رو ندید
ای پرنده من ای،مسافر من
من همون پوسیده تنها نشینم
هجرت تو هرچی بود،معراج تو بود
اما من اسیر مرداب زمینم
راز پرواز رو فقط تو میدونی،تو میدونستی
من نمیتونم برم،تو میتونی،تو میتونستی
یاد این شعر بخیر:)
سلام . قشنگ بود و تکرار شدنی!
یک سوال: واقعا نوشتم غم تونل را تدا عی می کرد؟!
پس چقدر بد منظورمو گفتم!
گاهی تکرار خاطره ها زیباست...
قصه فاجعه دلبستگی شد !!
عاشق این شعر و اهنگم. کلی خاطره س برا خودش.....
( و عشق تنها عشق مرا به وسعت اندوه زندگی ها برد)
به نظرم میاد که کبوتر برج رو اهی کرده بود ه (اهلی کردن واژه ای که از کتاب شازده کوچولو قشنگ ترین تعبیر رو براش دیدم)هممون یه چیزی تو زندگی اهلیمون می کنه.
پرواز
شاید روزی بیاد که من هم پرستوی سفر کردم پیدا کنم
شعر قشنگی هست
تولد جالب تو رو تو مرداد تبریک میگم
مثل تموم مدادی ها مغرور سربلند باشی