تنهایی

نه، من خانه ای ندارم، حرفی نمانده است. دیوار و سقف خانه من، همین هاست که مینویسم. همین طرز نوشتن، از راست به چپ...

تنهایی

نه، من خانه ای ندارم، حرفی نمانده است. دیوار و سقف خانه من، همین هاست که مینویسم. همین طرز نوشتن، از راست به چپ...

خارا دل تو،مینا دل من...

 

امشب حدودای ساعت 10 سال 84 رو تحویل میدیم و سال 85 رو تحویل میگیریم.امسال هم گذشت،با تمام پستی و بلندی و تمام خوبیها و بدیهاش،خنده ها و گریه ها،رفتن ها و موندن ها،فقط گذشت.سال عجیبی بود.اولش با ارتباط آمریکا با آفریقای جنوبی شروع شد.چه حسی،چه حالی،چه انتظاری.عکس،شرح،تفصیلات،یه جورایی سفرنامه مارکوپولو.
برگشتن مصادف بود با خیلی چیزای خوب،با نزدیکی بیشتر.تابستان شد.امتحانها و هیجان،که اگر حتی یک واحد بمونه،یه ترم اضافه میشه.به خیر گذشت.تابستان خوبی بود.یه اتفاق خاص افتاد(رالف آبی!!!).شاید انتظارش رو نداشتم اما افتاد.فقط دو ماه بود اما همون هم برای من عالی بود.

قلب تو،قلب پرنده،پوستت اما،پوست شیر...

خیلیها تو این تابستان رفتند،مثل همیشه،برای همیشه.علیداد رفت،سیامک رفت،...
پاییز  رسید.آخرین ترم،با 24 واحد!!! بعضی چیزها داشت عوض میشد،تیره میشد،تار میشد.نباید میفهمیدم،اما چرا؟باید میفهمیدم،من هم یه طرف ماجرا بودم،قسمت من بازی خوردن نبود.فهمیدم،شکستم،غرق شدم،گم شدم،بزرگ شدم،عاقل شدم،بیدار شدم،ادامه دادم.

یادم آید،تو به من گفتی:
          -"از این عشق حذر کن!
لحظه ای چند بر این آب نظر کن،
آب آیینه عشق گذران است.
تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است،
باش فردا،که دلت با دگران است!
تا فراموش کنی،چندی از این شهر سفر کن!"

زمستون اومد،با همه سرماش،با همه غمهاش.امتحانها رسید.نفهمیدم چجوری گذشت،فقط یادمه که یک ماه تو خونه بودم و پشت میز.تموم شد.مهندس شدم،به همین راحتی.جشن فارغ التحصیلی هم برامون گرفتند.تمام تلاش قبل از کنکور و دوران دانشجویی،تمام خنده ها و گریه ها،همه آشناییها و جداییها،با اومدن نمره آخر،به گوشه ای از ذهنم سپرده شد و طبق معمول،مهر خاطره به پیشونیش چسبید.حالا دیگه مرحله بعدی رسیده،وارد جامعه شدن،عوض شدن.اما من آمادگیش رو دارم؟
دوران استراحت و رفع خستگی رسیده بود.یک اتفاق خیلی ساده باعث شد من ... ام رو از دست بدم.یه جور تجربه،اما اونجور که فکر میکردم لذت بخش نبود.همون سادگی قشنگتره.
مامان اینا رفتند آمریکا.من موندم و خونه خالی و چند تا دوست.هر روز برنامه،هر روز خنده،هر روز خوشی.مگه ما چی میخوایم؟سال به آخرش رسید.داره با یه چهارشنبه سوری 22 نفره و یه شب عرق خوری!!(من فقط در قسمت شان پاین ، اون هم از نوع بدون الکل شرکت کردم!!!) تموم میشه.به همین راحتی یک سال از عمر هممون گذشت.
آماده ام یه سال جدید رو شروع کنم،با تمام اتفاقهای خوب و بد احتمالیش،احساس میکنم قوی تر از قبل شده ام،آمادگی همه چیز رو دارم.امسال سال منه،"نشان به آن نشان که عشق،هنوز هم دارد نفس می کشد."

رفت در ظلمت غم،آن شب و شبهای دگر هم،
نگرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم،
نکنی دیگر از آن کوچه گذر هم،
بی تو اما،به چه حالی من از آن کوچه گذشتم!

پ.ن 1: یا مقلب القلوب والابصار،یا مدبر اللیل والنهار،یا محول الحال والاحوال،حول حالنا الی احسن الحال...
پ.ن 1: خیلی چیزای متن بالارو ممکنه نفهمیده باشین،اما مطمئنم اگر 20 سال دیگه هم اینجا رو بخونم همه چیز رو مو به مو به یاد میارم.
پ.ن3: امسال بعد از 4 سال،اولین سالیه که سال تحویل ایرانم.سفره هفت سین رو جلوی آیینه،کنار عکس بابا میچینم،تا بدونه که با اینکه 4 ساله که نیست،ما هم مثل اون،به رسوم احترام میذاریم.جات خالیه تو عکسهای یادگاری سفره هفت سین...

 

نظرات 9 + ارسال نظر
مجید دوشنبه 29 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 12:16 ب.ظ http://azadtitan.blogsky.com

سلام
متن جالبی بود قابل فهمم بود
نقطه مبهم نداره
اگه وقت کردی یه سری به شعرای منم بزن
شعرای جالبی نیست اما ارزش یه بار خوندنو دارن
همیشه سبز باشی و پایدار

متین دوشنبه 29 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 05:56 ب.ظ

آره امسال هم گذشت با همه اتفاقاتش !
تحول جزئی از زندگی ماآدم هاست و زندگی ،همین بزرگ شدنهاست!
امسال سال منم هست! :) خوشحالم و ذوق زده !
دوست داشتم ازت می پرسیدم سال تحویل تنها که نیستی؟ اما شاید حق داشتی جواب بدی به تو چه! واسه همین نپرسیدم و نمی پر سم!
سال نوت مبارک و امیدوارم کلی چیزای خوب در انتظارت باشه

چرا تنهام!!

میثاق دوشنبه 29 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 08:30 ب.ظ

بابک عید امسال خیلی به یادتم همش. خیلی مخلصیم. سال ۸۴ هنوز نرفته ولی دیگه پاورچین از خط پایان داره رد میشه. از صمیم قلب برات بهترین آرزو ها رو در سال ۸۵ دارم. در پناه حق و زیر سایه مرتضی علی باشی.

[ بدون نام ] دوشنبه 29 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 11:48 ب.ظ

من همیشه به این روحیه تو افتخار میکنم ! امیدوارم امسال هم مثل همیشه خوش و سرحال و توپ باشی !

زندگی صحنه یکتای هنرمندی ماست
هر کسی نغمه خود خواند و از صحنه رود
صحنه پیوسته به جاست
خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد

armin سه‌شنبه 1 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 02:57 ق.ظ

salaam,

eydet mobaarak,

eshghe vagheii hatta age beh vesaal ham naresad, sinaeye adami raa jala midahad, va ensaan roo beh halaat va roheyyat va shakseyyati miresanad keh bedoneh oon ettefaagh momken hast saalhaa tool bekeshe beh oon haalat beresi, pas baa tamaame oon ettefaaghat, tu zarari nkardi.

pirooz baashi

آریا سه‌شنبه 1 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 04:09 ب.ظ http://ghoonieh.blogspot.com

عیدت مبارک جیگر خوش اخلاق من...
دلم تنگ شده برات!

سارا سه‌شنبه 1 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 04:57 ب.ظ http://http://www.adomide.com

خوب چقدر آدمها نکات مشترک دارند توی زندگیهاشون که بعضی اوقات خودشون نمیدوند.. بماند.. امیدوارم که سال جدید پر از لحظات شاد باشه برات...

شیما پنج‌شنبه 3 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 09:05 ق.ظ

سلام بابک احوالت چطوره؟
اومدم که بگم سال نو مبارک ... امسال نیستی پیشمون ولی کلی جات خالی ِ. امیدوارم سالی پر از خوبی و خوشی و شادی و موفقیت همراه با سلامتی داشته باشی و همیشه بخندی هم ماهی :)
دلمون برات تنگ شده مهندس جون :)
ایشالله به زودی ببینیمت. خوش باشی شیر مرد :)
شیم شیم.

[ بدون نام ] جمعه 4 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 09:55 ب.ظ

قشنگ بود .....
خوبیه آدما اینه که بلدن به یاد بیارن و ببخشن و از یاد ببرن
تو هم بلدی ، نه ؟؟

عیدت مبارک ....

نمی دونم اگه من آرزو کنم که سال ِ خوب و موفق و شاد و سلامتی داشته باشی ، برآورده میشه یا نه ( یعنی آرزوم عمل می کنه یا نه !!!! )
ولی قلبا دلم می خواد که برآورده بشه

شاد باشی و موفق و نو !!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد