تنهایی

نه، من خانه ای ندارم، حرفی نمانده است. دیوار و سقف خانه من، همین هاست که مینویسم. همین طرز نوشتن، از راست به چپ...

تنهایی

نه، من خانه ای ندارم، حرفی نمانده است. دیوار و سقف خانه من، همین هاست که مینویسم. همین طرز نوشتن، از راست به چپ...

ساقی خمار آلوده ام...

 

تازه داره مستی تو از سرم میپره.دارم سردرد بعد از مستی رو هم میگذرونم.تازه دارم به خودم میام.تازه میفهمم دور و برم چه خبره.تازه میفهمم چی به من گذشته.من چی بودم، چی شدم؟ چطور تونستم؟ با این همه اطلاعات، از من بعید نبود؟ دارم عوض میشم؟ دارم خراب میشم؟مثل بقیه؟ زود نبود؟ تقصیر کسی نیست.خودم مقصرم.90% احتمال کافی بود برای خیلی چیزها.اما من دل به 10% بسته بودم. هیچ وقت این درصدها کار نمیکنند، این من و ماییم که میسازیم یا خراب میکنیم. خیلی خودم رو نگه داشتم اما باز هم عذاب وجدان دارم، اگر ول میکردم دیگه چی میخواست بشه؟ فکر خیلی چیزها داره داغونم میکنه، اصلا قسمت من فکره، چه اون موقع چه الان. شاید دوری باعث همه اینها باشه، نمیدونم...نه، نزدیکی هم این چیزها رو به همراه داشت...چطور تونستم؟!؟!؟!

تابستان هم تموم شد.یه جورایی تابستان عالی ای داشتم، از خیلی جهات.خیلی چیزها یاد گرفتم و البته خیلی چیزها تحمل کردم.مقاومت، ترس، دودلی، زیبایی والبته نفرین!!!
شاید چیزهایی که تو این تابستان یاد گرفتم برام با ارزش تر از این مدتی باشه که گذروندم:

1. انسان قادره هر کاری انجام بده.وقتی میگم هر کاری، یعنی هر کاری.
2. آدمها با نیازهاشون یا کمبودهاشون، دور خودشون یه پوسته میسازن تا خودشون رو اون تو قایم کنن، یا شاید میخوان در امان بمونن.اغلب این پوسته یه چیز لوکس و قشنگه.اما همیشگی نیست.آدمهایی هستند که میتونن از این پوسته عبور کنن و "من" حقیقی رو بشناسن.فکر میکردم اینجور آدمها تموم شدند، اما هنوز هم هستند.چو پرده بر افتد نه تو مانی و نه من...
3. خدا خیلی بزرگه، خیلی بزرگتر از اون چیزی که من و تو فکر میکنیم.
4. قبلا وقی تو چشم کسی نگاه میکردم، میتونستم تشخیص بدم که راست میگه یا دروغ، اما چشمهایی که مرده اند دیگه این قابلیت رو ندارند.
5. میگن اگر کسی یا چیزی رو دوست داری، بذار بره، اگر برگشت، همونی بوده که باید.اما دیگه لزوما این فرمول عملی نیست.دیگه برگشتنها هم با صد تا پیرایه آلوده شده.
6. یه آدم کوچک با یه قلب بزرگ، حرف قشنگی زد: اگر از یه نفر برای خودت یه بت درست کردی، یا اونقدر ببرش بالا که برای رسیدن بهش حاضر شی همه چیز رو بدی، یا اونقدر خردش کن، که بتونی ازش رد شی و یه بت جدید پیدا کنی! (مرسی همشیره!!!)
7. سکوت برای خیلیها زجرآوره،اما خیلی وقتها، تنها جوابه.تو مپندار که خاموشی من، هست برهان فراموشی من...
8. آدمها همه در گذرند، همه میان و میرن.شاید تنها چیزی که دیگه مهم باشه، اینه که "نغمه" کی به یاد میمونه.

چه بگویم درباره انسانی که خداوند او
میان دو عشق گرفتار آمده است؟
یکی از آنها رویای او را به بیداری می کشاند
و دیگری بیداری او را به رویا بدل می کند...
چه بگویم از انسانی که پروردگارش میان دو نور جای گرفته است؟
آیا او شاد است یا غمگین؟
آیا او غریبه ای در این جهان نیست؟
آیا کسی میتواند در اندوه ما شادی کند،
و در شادی غم بیابد؟...
(جبران خلیل جبران)


پ.ن1: کتانه...پر، علیرضا و فرناز...پر، مریم و محسن...پر، ساناز...پر.تابستانها، هوا، هوای مهرآباده...
پ.ن2: هزار بار تا حالا بهتون گفته ام از دورغ بدم میاد، هزار بار تا حالا بهم دروغ گفتین.هزار بار دیگه هم که بهتون بگم از دروغ بدم میاد، هزار بار دیگه هم بهم دروغ میگین.هزار عدد کمیه یا روی هزارهای من حساب نمیکنین؟
پ.ن3: هنوز هم تو شبهات، اگه ماه رو داری، من اون ماه رو دادم، به تو یادگاری...

 

نظرات 11 + ارسال نظر
سارا جمعه 31 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 06:11 ب.ظ http://www.adomide.com

خوبه که تابستون خوبی داشتی.. پر از لحظات خوش و خاطره انگیز..چونکه فقط همین خاطره هاشه که میمونه... میدونی بعضی از آدمها با رفتنشون ما رو تنها میذارند وبعضی ها با حضورشون...

[ بدون نام ] دوشنبه 3 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 02:26 ب.ظ

اگر هم اشتباهی کردی این ماه بهترین فرصت برای جبرانه.

سوگند مهادیان سه‌شنبه 4 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 01:03 ب.ظ

وسیع باش
و تنها
و سربه زیر
و سخت

ملقب به عسل سه‌شنبه 4 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 06:31 ب.ظ http://30in.persianblog.com

آدمها میان که برن ؛
یعنی اصولا می آیند که بعدا بروند !!!!!!!
دیگه تابستون و غیر تابستون و اینا نداره ظاهرا !

مریم سه‌شنبه 4 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 10:40 ب.ظ http://vanahade.blogfa.com

چقدر دلتنگ شدم........

سارا پنج‌شنبه 6 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 09:42 ق.ظ http://www.adomide.com

میدونی چی رفیق.. وقتی کسی بهم می گه التماس دعا.. همه اش فکر می کنم که واقعا من شایسته این کلمه هستم یا نه.... امیدوارم که باشم.... !!

[ بدون نام ] شنبه 8 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 06:55 ق.ظ

انسان قادره هر کاری انجام بده.وقتی میگم هر کاری، یعنی هر کاری - حتی Comment گذاشتن !‌
من اعتقاد دارم کسی که یه بار رفته - اگر برگرده - باز هم می ره !به خاطر همین هیچوقت نمیذارم این اتفاق بیفته. برای چی دوبار یه چیزیو تجربه کنم ؟ همون بار اولش بسه !

سیما شنبه 8 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 11:53 ق.ظ

سلام...زیبا نوشتی آخه حرف دل منه و شاید خیلی های دیگه

سارا پنج‌شنبه 13 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 01:29 ب.ظ http://www.adomide.com

بابک جان مرسی از بابت تبریک . تولدم ۸ مهر بود..

ملقب به عسل سه‌شنبه 18 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 12:22 ب.ظ http://30in.persianblog.com

اصراری نیست که آدم هی آپدیت کنه ولی خب حالا گاهی هم آدم آپدیت کنه بد نیست !! خودت می دونیا ! !
وبلاگ رو زدن واسه آپدیت کردن ! البته میگن ! منم نمی دونم ! شنیدم !

سارا چهارشنبه 19 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 11:31 ق.ظ http://www.adomide.com

برایمان بنویس....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد