تنهایی

نه، من خانه ای ندارم، حرفی نمانده است. دیوار و سقف خانه من، همین هاست که مینویسم. همین طرز نوشتن، از راست به چپ...

تنهایی

نه، من خانه ای ندارم، حرفی نمانده است. دیوار و سقف خانه من، همین هاست که مینویسم. همین طرز نوشتن، از راست به چپ...

گله نه، دله !

 

چند روزی هست که کون آسمون پاره شده و مثل چی داره بارون میاد.هم نم کشیدیم هم بر غممان افزود! یه جورایی هوای اینجا شبیه شمال خودمونه فقط یه کم سردتر، وگرنه که همون رطوبت و همون بارونا.شهر قشنگیه،طرفداران حزب سبز! رفتن تو دل جنگل شهر ساختن.پر از سبزی و گل و شکوفه، تنها دل ما دل نیست!
 

از وقتی مامان برگشت تازه غربت من شروع شد، چون قبلش همش به مهمونی و گردش میگذشت، حتی همون کل کل با مامان هم کافی بود! اما از وقتی رفت همه چیز تعطیل شد.مهمونیا که ورپریدن! آدمها هم بیشترشون گم شدن.البته گله ای هم نیست، چون من همه شرایط اینجارو میدونستم قبل از اینکه بیام، ولی خوب... 

هم خوبی داره هم بدی.اگه بخوام بدیهاش رو بنویسم باید لیست تهیه کنم و شماره پشت شماره.کی حوصله داره؟!
اینجا همه خوشگلن، همه شیک.تو همه مهمونیها شراب سرو میشه و همه به هم لبخند می زنن، همه انگار همیشه بهترین لباسهاشون رو پوشیدن، اما انگار یه چیزی کمه، انگار ظاهریه.هنوز اون حلقه مفقوده رو پیدا نکردم.ولی حتما یه چیزی هست. 

کی میاد به حرفهای من گوش بده؟
آخه من غریبه هستم با همه
یکی آشنا میاد به چشم من
اما از بخت بدم، اونم غمه
 

اشتباه نکنین، من افسرده نشدم.صادقانه که فکر می کنم میبینم من همون ایران هم افسرده بودم! اما انگار اینجا زده بالا! به هرکی میگم، بهم میخنده.با قیافه عاقلانه که سطحی نگری از همه عناصرش میباره میگه:" اومدی جایی که همه آرزوش رو دارن"! راست میگه، ولی مگه نمیشه اینجا هم غصه داشت؟مگه نمیشه نگرانی داشت؟مگه من تکلیفم معلومه؟الان میدونم چی میخوام بخونم؟کار واسم ریخته؟ همه از ظاهر می گن و میرن، من میمونم و باطن و یه دنیا دلواپسی....
تازه،یکی از مشکلات عمده اینجا اینه که همه از من بزرگترن فعلا، نزدیکترین به من سه سال از من کوچیکتره و بقیه اختلافها میشه هفت هشت سال به بالا!!! 

کاش بدونی، ماتمه دنیام، بی تو فقط گریه می خوام
کی میدونه این حسرتها، چه کرده با روز و شبهام 

ایران رو با همه چیزش گذاشتم و اومدم.دوستام، خاطراتم، یادگاریهام، نمیدونم...هنوز یه چیزی اذیتم میکنه.شاید باز از همون حماقتهای  هفت سال پیشه.حس خیانت.بعد از این همه هزینه که اونجا واسه من نوعی شده، درست موقع شکوفایی و پس دادن برم یه جای دیگه؟ برای یکی دیگه کار کنم؟ نتیجه اش به یکی دیگه برسه؟ نمیدونم.گاهی خودمو راضی می کنم به اینکه من سربازی رفتم و بدهیمو دادم.نمیدونم، شاید دارم شعار میدم، اما...
هنوز تفاوتهای اینجا و ایران به طور عمیق دستم نیومده، اما چند چیز حیاتی و مهم خیلی تو ذوق میزنه!!! : قانون، نظم و آرامش انسانها! ایران، پشت چراغ قرمز که مردم رو نگاه میکردی، اخمها تو هم، یا میخواستن جرت بدن، یا یه چیزی زیر لب بهت میگفتن، اما اینجا همه انگار آرومن.از بغلت که رد میشن بهت لبخند میزنن، اغلب سلام میکنن و ....


پ.ن 1: اخبار ایران رو بیشتر از وقتی اونجا بودم دنبال میکنم.ورزش که هر روز بدتر از دیروز میشه، فوتبالمون که شده مثل پژو آر دی، بیشتر به شوخی شبیه.راجع به سیاست هم کم کم دارم وارد تنور انتخابات میشم.بعدا شاید جداگانه بهش پرداختم!!!
پ.ن 2: اینو ببینین.آقایون هیز! دختررو بیخیال، با ریتم آهنگ کار کنین.
 

نظرات 8 + ارسال نظر
مهدی چهارشنبه 16 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 07:19 ق.ظ http://fa.chonoo.com

سلام،
اگر دوست داری از امکانات بیشتری استفاده کنید، از تکنولوژی روز در بلاگ خود بهره برید و آن را به سایت تبدیل کنید، به سایت زیر مراجعه کنید.
http://fa.chonoo.com
این سایت به غیر از امکانات پایه، امکاناتی از قبیل نظرسنجی برای مطالب، ارزیابی مطالب، عضویت برای سایت خویش، گالری تصاویر، آپلود فایل، ایجاد شناسنامه برای کاربران، صندوق پیام در به مانند GMail برای ارتباط بین کاربران، شمارنده‌ای در قدرت GoogleAnalytics و انجمن گفتگو را به رایگان در اختیار شما قرار می‌دهد.
از اینکه یک بار از این سیستم استفاده می‌کنید، ممنون.
موفق باشی...

ملقب به عسل پنج‌شنبه 17 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 07:58 ق.ظ http://30in.persianblog.ir

منم دلم برات تنگ شده !!!!!!!!!!

sanaz شنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 09:50 ق.ظ

:)
Taze dari mifahmi man chi migoftao ,to khodet yeki az ona bodi ke az harfam chizi nemifahmidi chon hamishe baraye tafrih inja bodi. mibini cheghadr feshare. kheyli behesh fekr nakon chon bad az chand vaght mishi mesle khodeshoni dost dari bishtar az inke behet beparan behet labkhand bezanan, ke da on sorat toham majbori javabe labkhandeshono bedio zaheran shad mishi.

تنهاترین تنها یکشنبه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 03:40 ب.ظ http://sbghdaria.persianblog.ir/

به کلبه درویشی تنهایی من نیز سربزن تنهایی را در گوشه‌ای دیگر از این دنیا ببینننننننننننن.............

علیرضا سه‌شنبه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 09:09 ب.ظ

رفیق غربت نشین تنهایی‌های سال‌های دور... دلم گرفت، میدونی که این دل‌تنگیها همش زیر سر خودته :) تو لحظه زندگی کن، با همچی حال کن، بی‌خیال بابا :)

تینا شنبه 26 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 02:03 ب.ظ

ای وای غصه دار شدم باببببببببببببک.میدونم که همه چی درست میشهD:

ice یکشنبه 17 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 06:26 ب.ظ

وای که چقدر گریم گرفت.وای که چقدر این حرفا به تو میاد.جای دایی و شوره خالیه فقط.یه چند وقته هرزگی نکردی دلت تنگ شده.اون شاستولکه شل شده.من که میدونم دردت چیه.بذار بیام درستت می کنم.:))))))))))))))))))))))))))))))))))

تنها خاموش جمعه 29 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 12:39 ب.ظ http://rhds.blogfa.com

موفق باشین

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد