تنهایی

نه، من خانه ای ندارم، حرفی نمانده است. دیوار و سقف خانه من، همین هاست که مینویسم. همین طرز نوشتن، از راست به چپ...

تنهایی

نه، من خانه ای ندارم، حرفی نمانده است. دیوار و سقف خانه من، همین هاست که مینویسم. همین طرز نوشتن، از راست به چپ...

تنهایی شاید یه راهه، راهیه تا بینهایت ...

شد نه سال که تو این چاردیواری زندگی میکنم. خیلی اتفاقات این نه سال روی دیوارهای اینجا حک شده، خیلی ها هم به دلایل مختلف توی دلم مونده. رد پای آدمای زیادی رو میشه اینجا دید، چه نقش منفی، چه شخصیت خوب. هر سال هم سر یه تاریخ خاص پرچم سیاه رفته بالا. گذر عمرم و جای پای زمان رو به راحتی اینجا حس میکنم. خونه ای که هیچ وقت احتیاج به گردگیری نداره. جالب اینکه حتی وقتی اولین پستها رو میخونم، با تمام کژ نویسیها، باز هم لحظه به لحظه اش یادم میاد. و از همه جالبتر اینکه هنوز بعد از این نه سال، بزرگترین ترس ام مردن تو تنهاییه ....

نظرات 4 + ارسال نظر
رسول پنج‌شنبه 10 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 02:03 ق.ظ http://rasoulamiri.blogfa.com

بی کسی ما نیز غریب و بی کس است
اما زیبایی موج میزند در بی کسی
مثل غریبی راه بی رد پا

دخترشب دوشنبه 14 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 04:53 ب.ظ http://dokhtarshab.persianblog.ir

سلام سال نو مبارک
عالی بود وبلاگت نهمین سالگی وبلاگت هم مبارک باشه

سارا پنج‌شنبه 17 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 08:49 ب.ظ

یه کم دور و برت رو با دقت نگاه کنی می بینی هستند کسانی که هیچ وقت تنهات نمی ذارن

سارا جمعه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 07:49 ق.ظ

یه بار شش سال پیش خواستم بگذرم
یه بار هم شش ماه پیش
اما خیلی دیر شده بود
هر دو بار دیر شده بود
این بار دیرتر از اون بار
اینقدر دیر که دیگه باید از خودم بگذرم

شش ماه پیش چی شد و چرا خواستی بگذری؟!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد