تنهایی

نه، من خانه ای ندارم، حرفی نمانده است. دیوار و سقف خانه من، همین هاست که مینویسم. همین طرز نوشتن، از راست به چپ...

تنهایی

نه، من خانه ای ندارم، حرفی نمانده است. دیوار و سقف خانه من، همین هاست که مینویسم. همین طرز نوشتن، از راست به چپ...

بادکنک بنفش

 

پسر همسایه با بادکنک بنفش اش تو بالکن وایساده بود. بادکنک بنفش از دست اش ول شد و رفت پایین. با نگاهی متعجب بادکنک بنفش رو یه مدتی دنبال کرد. بعد هم برگشت رفت تو.

آره، وقتی افتاد باید ولش کنی که بره. حتی اگه بادکنک بنفش باشه.

 

نظرات 4 + ارسال نظر
سارا سه‌شنبه 26 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 05:14 ق.ظ http://saaraa.blogsky.com

اولا که باید محکم بگیریش که نیفته
بعد هم وقتی می افته یه تلاش اندکی می کنی که بگیریش
اما اگه نشد ، نشده دیگه
چرا حالا بنفش ؟؟

سارا سه‌شنبه 23 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 04:53 ق.ظ http://saaraa.blogsky.com

بنویس

... جمعه 9 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 02:49 ب.ظ

مشکل ما آدما همیشه همینه تا وقتی چیزی برامون کار می کنه دنبالش می ریم بعد که کمی با چیزی که ما خواسیتم فرق پیدا کرد ولش می کنیم.. کاش می شد حتی اگه رفت یه جایی تو دلمون اون گوشه ها براش نگه داریم..

شبنم یکشنبه 5 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 10:11 ق.ظ

منم خیلی وقته ولم کردن افتادم ی گوشه کنار دیوار لای علفا آدما هر روز از کنارم رد میشن شاد غمگین همه درگیر خودشونن حس بدیه تنهایی بین کلی آدم بعضی وقتا دوسداری داد بزنی بگی منم هستم ولی میدونی که حوصله ی یک افتاده ی تنهارو ندارن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد