تنهایی

نه، من خانه ای ندارم، حرفی نمانده است. دیوار و سقف خانه من، همین هاست که مینویسم. همین طرز نوشتن، از راست به چپ...

تنهایی

نه، من خانه ای ندارم، حرفی نمانده است. دیوار و سقف خانه من، همین هاست که مینویسم. همین طرز نوشتن، از راست به چپ...

 دلبرکم چیزی بگو به من که از گریه پرم
به من که بی صدای تو از شب شکست می خورم,
دلبرکم چیزی بگو به من که گرم هق هق ام
به من که آخرینه آواره های عاشقم,
چیزی بگو که آینه خسته نشه از بی کسی,
غزل بشن گلایه ها ,نه هق هق دلواپسی
نزار که از سکوت تو پرپر بشن ترانه ها,
دوباره من بمونم و خاکستر پروانه ها....
هی من برگشتم.چی بگم که هم بهم خوش گذشت هم کلی خندیدم.از شهر بازی چیزی نمیگم!!فقط برین اینجا رو ببینین.بیشتر از یک هفته خونه شیلا اینا لنگر انداختم کلی صفا کردیم و گشتیم از گلف و تنیس گرفته تا BALTIMOR .یه چیز خدا هم گرفتم.این سی دی ابی هم که ویرونم میکنه.
فردا هم اگه بشه میخوام از صبح برم دانشگاه سارا و GYM اونا که میگن خیلی تکه!!
اینجا خیلی خوبه ها ولی شبها کسی نمیاد دم در خونه ها با لهجه ترکی بگه:اشغال دارم!!

...هی من رسیدم .اینجا همه چیز امن و امانه.هوا به طرز فجیعی مرطوب.با بارونای سیل اسا.همه هم خوب خوب.دیشب با سارا مهرنوش شیما و بهرام (بخاطر تولد سارا) رفتیم  رستوران ((سکویا)) رستوران مورد علاقه اقای کلینتون!! .برگشتنی هم با ماشین Convertable بهرام اومدیم خونه که بارون شدید اجازه نداد ازش لذت ببریم.امشب هم با شیلا و بروبکس! خونه یکی از دوستامون هستیم.فردا هم با همونا میریم قایق سواری.یکشنبه صبح هم با سارا و بقیه میریم یه شهر بازی خفن با بازیهای ترسناک.شبش هم یه جشن بزرگ ایرانیهاست به اسم Paper moon به مناسبت بازشدن مدارس که تو مایه های قرش بده هست.میبینین که داره بهم بد میگذره.تا کور شود هر انکه نتواند دید!!البته مثل اینکه چشمم زدین چون احتمالا این سفر دیگه به Hawaii و San diego نمیرسیم.
کاش کامنتهای اینجا درست میشد تا حالا که نمیبینمتون لا اقل نظراتتون رو ببینم.حالا سعی میکنم در اولین فرصت بنویسم.اگه بدونین به چه افتضاحی تایپ کردم...
دیگه برای موندن اتاق تو شلوغه
عروسکا بدونین که عاشقی دروغه.....

بازم زمان شوم وداع رسید.موقع ناخوشایند خداحافظی.کندن از کسی و چیزی که متعلق بهش هستی.حتی اگر قرار باشه که بهت خیلی خوش بگذره...خیلی
برام جالبه که هنوز بهش عادت نکردم با اینکه یه ماهه میرم و میام چه برسه به وقتی که بخوام برم و...
از همتون که دیشب اومدین جام جم و دیدمتون ممنونم بخصوص از تو که با چیزایی که برام اوردی کلی خجالت زدم کردی.
بهرحال فردا 4 صبح دارم میرم و مطمئنم که مثل دفعه های قبل تو هواپیما به همه چیز فکر خواهم کرد و همه چیزایی که این اواخر برام پیش اومده رو عین فیلم از جلوی چشمام خواهم گذروند.نمیدونم تو این مدت اینجارو اپدیت میکنم یا نه ولی بهرحال میدونم که سهم من از خودم فقط همین چهاردیواریه...به هر حال تا دفعه بعد که بیام یا حق.
سرزمین من خداحافظ..خداحافظ..خداحافظ

تو که دستت به نوشتن اشناست
دلت از جنس دل خسته ماست
دل دریارو نوشتی
همه دنیارو نوشتی
دل مارو بنویس  دل مارو بنویس
بنویس هرچه که مارو به سر اومد
بد قصه ها گذشت و بدتر اومد
بگو از ما که به "زندگی دچاریم"
لحظه هارو میکشیم نمیشماریم
بنویس از ما که در حال فراریم
توی این پاییز بد فکر بهاریم

خورشید تو خوابه چشماشو بسته
شب پشت شیشه تنها نشسته

ماهی تنگ بلور دریا رو خواب میبینه
گل خشکیده دشت ابرارو خواب میبینه

جغد شب با شیونش داره آواز میخونه
میگه خوبی میمیره
اما زشتی میمونه ..........

شمارش معکوس
۱۰... ۹... ۸...
یعنی تو میتونی کمکم کنی همه چیز رو فراموش کنم؟؟!!